سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  هفته نامه دانشجویی روایت 57
ای مردم! هرگاه دانستید، پس به آنچه دانستید عمل کنید؛ شاید که هدایت یابید . [امام علی علیه السلام]
درباره ما
هفته نامه دانشجویی روایت 57
مدیر وبلاگ : سیزده 57[244]
نویسندگان وبلاگ :
13 57[2]

سلام .... دانشجویان دانشگاه های شیراز هستیم از اونایی که کشته مرده ی گفتمان انقلاب و حضرت روح الله هستند . سربازان ولایتی هستیم که به زعممون هنوز جمهوری اسلامی اون چیزی که انقلاب اسلامی می خواست نشده ،پس هرجا انحرافی ببینیم فریاد می زنیم ، به عبارت بهتر نقد حاکمان بدون نفی حاکمیت ...... _____________________ _____________________ مدیر مسئول و صاحب امتیاز: محمد حسین رئیسی _____________________ زیر نطر شورای سردبیری و هیئت تحریریه:علی جعفری، مصطفی نمازیان، محمد زارع ،مجتبی ایزدیان _____________________ همکاران: سجاد آزمند، امین رشیدی، غلامعلی سعادت، محمد دژکام _____________________ مدیر وبلاگ: سید حسین مطلبی پور _____________________ پیام کوتاه: 09176343500 ____________________ ایمیل:mag_1357@yahoo.com
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی نشریه
هفته نامه دانشجویی روایت 57
بایگانی موضوعی مطالب
اخبار[36] . مقاله[32] . یادداشت هفته[17] . متفرقه[16] . پیام ولایت[7] . معرفی شهید[7] . معرفی کتاب[5] . خاکی تر از خاک[5] . جریانشناسی[4] . خاکی تر از خاک[3] . مطالبات رهبری[2] . متفرقه[ . معرفی کتاب .
بایگانی
پیش شماره
شماره اول
شماره دوم
شماره سوم
شماره چهارم
شماره پنجم
شماره شش
شماره هفتم
شماره هشتم
شماره نهم
شماره دهم
شماره یازدهم
شماره دوازدهم
شماره سیزدهم
شماره چهاردهم
شماره پانزدهم
شماره شانزدهم
شماره هفدهم
شماره هجدهم
شماره نوزدهم
شماره بیستم
شماره بیست و یکم
شماره آخر سیزده پنجاه و هفت
لوگوی دوستان











موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   سیزده 57  

عنوان متن پشت صحنه پنج شنبه 88 فروردین 27  ساعت 11:55 صبح

 *آره، درسته، حق با شماست. قرار بود پشت صحنه یک ستون کوتاه باشه ولی اینقدر اتفاقات عجیب و غریب تو این بیست و چند روز اتفاق افتاده که نمی شه نگفت، فقط به بعضیاش اشاره می کنم.

*سکانس اوّل: ” در حالت طبیعی ش پیر آدم در میاد بخواد این هفته نامه را سر موقع برسونه. کل کارایی که حین این چند سال تو دانشگاه انجام دادم یه طرف ، این لا مذهب نشریه هم یه طرف؛ حالا حسابش را کن که با این اوضاع و احوال، بچه های نشریه هم هر کدوم ید طولایی در ارائه  انواع و اقسام سوتی های ریز و درشت داشته باشن. دیگه ببین چه میشه؟!“ اینا رو داشتم به مجتبی می گفتم اونم مرتّب سرش رو تکون می داد و ضمن تاکید اَکید حرفام، تاسف حدوداً عمیق خودش رو از این بی نظمی ها و سوتی های بَرو بَچ ابراز می کرد.

*سکانس دوّم : فکر کنم دوم، سوم فروردین بود که با مجتبی کار داشتم و زنگ زدم به موبایل نشریه( چون موبایل همیشه دست اونه) دیدم خاموشه! چند بار دیگه هم زنگیدم بازم فایده ای نداشت و خاموش بود. از یه طریق دیگه پیداش کردم و بعد از یک گپ کوچیک،  تازه دوزاریم افتاد  که گوشی نشریه دزدیده شده! البته ناگفته نمونه که این گوشی سومین باره که به دست ایشون گم می شه ولی هر بار یه آدم درستی پیداش می کرد و بَرش می گردوند ولی متاسفانه این دفعه...! حالا ما رو باش با کی شدیم هفتاد میلیون؟! کاش لااقل این فکمون رو بسته بودیم و الکی درد دل نکرده بودیم! (یه کم گوشتون رو یارید جلو، نه نشد، بیا جلوتر، خیلی خصوصیه: تازه کجاش را دیدید؟! بعد از اینکه گوشی رو دزدیده بودن برای اینکه کارمون لنگ نشه، مجتبی گوشی خانومش را برداشته بود، همین چند ساعت پیش بم زنگ زد و گفت اونم تو سیزده بدر گم کرده!) بله دیگه، حالا خر بیار، باقله بار کن. کم کم باید اسم ایشونو در کتاب رکورد ها ثبت کنیم چون چند ماه پیش هم گوشی خودشون گم کردند.

*سال 83، مسئول بسیج و مسئول جامعه و مسئول ستاد یادواره شهدای دانشگاه، 3 تا آدم یغور وهیکلی بودن که هر کدومشون حول وحوش 120 کیلویی داشتن. ما که ورودی 84 هستیم و اون موقع ها نبودیم ولی میگن یه روز هر 3 تاشون با همدیگر سوار یه موتور شده بودن و از سر بالایی دانشگاه رفته بودند خوابگاه مفتح! ( قابل توجه بچه مامانی هایی که کسی رو ترک عقب سوار نمی کنن که مبادا موتورشون خراب بشه، اِوا، مامانم اینا!) سال ها بعد یعنی سال 87 یکی از رفقا با یک تحلیل کاملا علمی فلسفی!می گفت تاریخ را باید به دو قسمت تقسیم کنیم ، قبل از بالا رفتن اون موتور و بعدش! حالا به این جملات که تو بروشور تبلیغاتی سیرک ملی ایتالیا نوشته شده دقت کنید:” مردم شیراز به دو گروه تقسیم خواهند شد (این تیترش بود) این کار را سیرک انجام می دهد . بعد از رفتن سیرک، مردم دو گروه می شوند: آنهایی که سیرک بزرگ ایتالیا را دیده اند و آنهایی که از دیدن این اتفاق بی سابقه محروم می مانند!“

*هرچند دوست ندارم فضای نشریه رو محدود به اتفاقات کوچک و سطحی دانشگاه کنم ولی گاهی اشاره به بعضیاش بدم نبست. بعد از چاپ آخرین شماره سیزده 57 آقای ارژنگ.ع از دانشجویان دانشکده مهندسی و از اونایی که فریاد ”زنده باد مخالف “ شون گوش فلک رو پر کرده، سیزده 57 هایی که روی میز مهندسی بود رو برداشته و به قول خودش برای عمل به وظیفه انقلابیش! همشون ریخته توی چمنای گوشه حیاط دانشکده مهندسی تا کسی برنداره و بخونه. خوب حتما دلش خواسته دیگه، زورش زیاده! خواستم بگم که عزیز خوب برادر، الهی من قربون اون قد و بالات برم، الهی من فدای اون هیکل بدنسازیت بشم (من که هنوز توفیق زیارتتون نصیبم نشده، ولی از اونجایی که زورتون زیاده احتمال می دم که هیکل درست وحسابی و آن کادری داشته باشین) و خلاصه ای عصاره همه ی خوبیها و اصلا ای جامعه مدنی، ای دموکراسی، ای آزادی بیان و... دو تا پیشنهاد از من لاغر مردنی و ضعیف و بدبخت وبیچاره بشنو: اول اینکه برو آرشیو قوی ترین مردان ایران رو که تو عید پخش شد گیر بیار رو ببین (فکر کنم موسسه سروش داشته باشه) بعضی از اون آدم بزرگا با اینکه به قول خودشون زورشون خیلی زیاده هرچی با یه وزنه وَر می رن نمی تونن کاریش کنن، برای همین می رن سراغ آیتم بعدی، این دفعه با یه دید دیگه اون تصاویر را ببین، شاید یه چیزایی دستگیرت شد...دوم اینکه یه موقعی این کارا رو انجام بده که دانشگاه خلوت باشه، آخه طیف –به قول خودتون- خاکستری ، کلی به شما دل بستن، شما که میای صاف صاف تو روز روشن این کار رو انجام می دی، یه موقع می بیننت بعد بد می شه ها، بوّوه می شینا،خود دانید.  

*من غلط کنم بخوام به علماء توهین کنم! تو پشت صحنه شماره قبل یه اشاره ای کرده بودم به حضور خودم وعلی وغلامعلی تو مسجد قبا برای شنیدن سخنرانی آقای خاتمی و یه سری حواشی اون جلسه مثل سختگیری های چند تا از طلبه های اونجا که نکنه یه موقع کاری انجام بدیم! بعد نوشته بودم :“مامور مخصوص حاکم بزرگ، میتیکمان؛ دیگه از دست ما عصبانی شده بود“ و منظورم مامور هایی بود که گذاشته بودند مخصوص ما سه نفر. بعد از دو سه روز یکی از رفقا تماس گرفت که فلانی این چیه نوشتی؟ چرا به آقای دستغیب گفتی میتیکمان“؟! بعد که برام توضیح داد فهمیدم که عجب گافی دادم! راست می گفت، احتمال داشت خوانندگان بجای مقصود من این برداشت رو از نوشته کرده باشن. به هر حال همینجا رسما اعلام می کنم که ما با وجود تمام اختلاف نظرات سیاسی که با جناب آقای دستغیب داریم مخلص ایشون و کلیه علمای شهر هم هستیم و اگر احیانا جسارتی شده عذرخواهی می کنیم هر چند خداوکیلی هیچ غرضی در کار نبوده... 

*همین چند مدت پیش بود - بعد از اون تجمعی که اخر تابستان گرفتیم و شب هم جلوی دادگاه تو خیابون خوابیدیم -  که سومین تجمع دانشجویی رو، روبروی دانشگاه ویژه روحانیت شیراز برگزار کردیم هدف تجمع هم اعتراض به دستگیری حجت الاسلام جهانشاهی بود و اینکه باید آزادش کنید ( اینکه جهانشاهی یا همون طلبه ی سیرجانی کی هست رو حتما تو صحفه اخبار خوندید) هر چی می گفتیم آقاجان سر تا پای صحیفه رو بگردید هیچ جاش نگفته که پیاده روی در بیابان خلاف شأن روحانیت هست، عوضش تا دلتون بخواد گفته که اشرافیگری و بنز سواری و کاخ نشینی و تجملگرایی خلاف شأن روحانیت اصیل هست، اما گوششون بدهکار نبود. می گفتن مگه رهبری خودش اطلاع نداره، همین که عکس العملی نشون نمی ده یعنی اینکه کار ما در دستگیری این آقا درسته! می گفتیم آخه مگه رهبری بیکاره که تو هر موضوعی به این کوچیکی وارد بشه، اما فایده ای نداشت، بازم ساز خودشون رو می زدن. فکر کنم 26 اسفند بود که شهبازی –دبیر جنبش عدالتخواه کل کشور- پیامک زد که: ”رهبری خطاب به طلبه ی سیرجانی: شَکَّر ... مساعیکَ. آزادی جهانشاهی پس از 7 ماه حبس در زندان اِوین به فرمان رهبر انقلاب“ داشتم شاخ در میاوردم! دو روز بعد که خبرش رسانه ای شد خیالم راحت شد که راسته. به نظرم حالا موقشه که آقایون بیان و به دانشجوها جواب بدن که چرا باید این قدر ضعیف کار کنن و کار رو لوث کنن که رهبری مجبور بشه از خودش مایه بذاره و تو این مسائل ریز وارد بشه؟ واقعاً زشت نسیت برای مسئولای استان؟!

برادرای مسئول! اینو می دونید ولی بازم گوش کنید؛ سرباز همیشه تو خط مقدم هست و فرمانده از پشت راهنمایی می کنه، به عبارت بهتر ماها سرباز صفریم ما سرباز امام زمان و انقلابیم و هیچ عددی حساب نمی شیم اون که عدد هست و یه رقمی به حساب می یاد فقط یک نفره و اونم ولیّ فقیه زمانه. حالا ما سرباز صفرا اگه پشت عدد قرار گرفتیم هیچ فایده ای نداره، صفر پشت عدد اصلاً خونده نمی شه ولی اگه رفتیم خط مقدم و شدیم سپر و جلوی عدد قرار گرفتیم اون موقع به ازای هر صفری، هی عدد بزرگتر می شه، می شه صد، می شه هزار، ده هزار، صد هزار، یک میلیون و بالاخره بیست میلیون! حالا دوباره هر موقع خواستیم خیر سرمون یه انتقاد و اعتراضی کنیم بهمون انگ بزنید که ”مگه شما پیرو رهبری نیستید؟! تا وقتی ایشون چیزی نگفتن شما هم هیچ کاری نباید کنید!“ باشه؟!

 



  • کلمات کلیدی :
  •   نظرات شما  ( )


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پاسخی به یک منتقد
    هوشیار باشیم ! نقض قانون با شعار دفاع از قانون .
    [عناوین آرشیوشده]


     

    Powered by : پارسی بلاگ
    Template Designed By : MehDJ