سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  هفته نامه دانشجویی روایت 57
از گریختن نعمتها بترسید که هر گریخته‏اى باز نخواهد گردید . [نهج البلاغه]
درباره ما
هفته نامه دانشجویی روایت 57
مدیر وبلاگ : سیزده 57[244]
نویسندگان وبلاگ :
13 57[2]

سلام .... دانشجویان دانشگاه های شیراز هستیم از اونایی که کشته مرده ی گفتمان انقلاب و حضرت روح الله هستند . سربازان ولایتی هستیم که به زعممون هنوز جمهوری اسلامی اون چیزی که انقلاب اسلامی می خواست نشده ،پس هرجا انحرافی ببینیم فریاد می زنیم ، به عبارت بهتر نقد حاکمان بدون نفی حاکمیت ...... _____________________ _____________________ مدیر مسئول و صاحب امتیاز: محمد حسین رئیسی _____________________ زیر نطر شورای سردبیری و هیئت تحریریه:علی جعفری، مصطفی نمازیان، محمد زارع ،مجتبی ایزدیان _____________________ همکاران: سجاد آزمند، امین رشیدی، غلامعلی سعادت، محمد دژکام _____________________ مدیر وبلاگ: سید حسین مطلبی پور _____________________ پیام کوتاه: 09176343500 ____________________ ایمیل:mag_1357@yahoo.com
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی نشریه
هفته نامه دانشجویی روایت 57
بایگانی موضوعی مطالب
اخبار[36] . مقاله[32] . یادداشت هفته[17] . متفرقه[16] . پیام ولایت[7] . معرفی شهید[7] . معرفی کتاب[5] . خاکی تر از خاک[5] . جریانشناسی[4] . خاکی تر از خاک[3] . مطالبات رهبری[2] . متفرقه[ . معرفی کتاب .
بایگانی
پیش شماره
شماره اول
شماره دوم
شماره سوم
شماره چهارم
شماره پنجم
شماره شش
شماره هفتم
شماره هشتم
شماره نهم
شماره دهم
شماره یازدهم
شماره دوازدهم
شماره سیزدهم
شماره چهاردهم
شماره پانزدهم
شماره شانزدهم
شماره هفدهم
شماره هجدهم
شماره نوزدهم
شماره بیستم
شماره بیست و یکم
شماره آخر سیزده پنجاه و هفت
لوگوی دوستان











موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   سیزده 57  

عنوان متن وقتی مادر شهید را ضعیفه می خوانیم (2/2) *11* یکشنبه 87 بهمن 27  ساعت 7:22 عصر

آنها اکثر مواقع کنسرو می خوردند و.... بنابراین هر کس می خواهد به زیارت آنها برود نیز بایستی سختی بکشد! و این حرفهای جالب را به عنوان مستدلترین دلایل خود ارائه می کردند! آقای دکتر! خوب به یاد دارم که همان روزها سخنان ایشان را به شما انتقال دادیم اما شما جز ابراز تعجب هیچ اقدامی انجام نداده و سکوت کردید. آیا به راستی اینکه ایشان حوزوی هستند و مجتهد هستند و.... دلیل قانع کننده ای برای ابقاء ایشان است؟! آخر کدام منصفی استدلال ایشان مبنی بر روایت ( افضل الاعمال اهمزها: برترین اعمال سخت ترین آنها هستند) را در این مقوله می پسندد؟! (بنده در مقام بررسی عملکرد ایشان نیستم که این موضوع خود مقاله ای مفصل و جداگانه را می طلبد و فعلا فقط قصد اشاره به کم اهمیتی ایشان به مقوله شهدا و فرهنگ شهادت را دارم، همان طور که واضحات دیگری نیز وجود دارد که اکنون جای باز کردن آنهانیست)آقای دکتر!بگذارید قدری راحت تر با شما سخن بگویم . ما دانشجویان هیچ ابایی از بیل زدن برای شهدا نداریم بلکه افتخارمان به این کارهاست و به کرار خدمتتان رسیده و عرض کرده ایم که اگر بنا به هر دلیلی برای چنین مسائل  بی اهمیت یا کم اهمیتی ! وقت ندارید کار را به دانشجویان بسپارید ( همچنان که تقریبا تمام کارهای فعلی اعم از سنگ گذاری قبور ، کشیدن راه ، فضا سازی مکان و.... را همین دانشجویان انجام داده اند ) اما متاسفانه نه خود، کار می کنید و نه کار را به دانشجویان می سپارید- هر چند مطمئناً در وهله اوّل این کار وظیفه شماست هم چنان که در نامه خود به بنیاد حفظ آثار به این امر اذعان داشته اید و در جلسه مورخ20/8/87 با تعدادی از دانشجویان نیز تأکید فرمودید که آخر همین ماه عملیات اجرایی را آغاز خواهید کرد که این نیز متاسفانه قولی تو خالی بیش نبود!) آقای دکتر صادقی! آخر چه طور در زمانه ای که چفیه ملعبه گردیده است و گلزار مقبره ، این بی اعتنایی ها را از جانب شمایی که خودتان باید بیش از دیگران نگران باشید تحمل کنیم ! براستی جای امام وشهدا خالی است تا ببینند در کشوری که برای آن خون دل خوردند اکنون مدیرانی برمسند ریاست تکیه زده اند که بدیهی ترین اصول نیز هنوز برایشان حل نشده و آنانکه ارزش ها را می شناسند نیز در شلوغی شهر ها ، فراموش کار شده اند و چه عجب که در چنین محیطی روسری دختر ویلا نشین چفیه شود و مادر شهید ضعیفه ! استاد عزیز! ای کاش همان قدرکه به فکر حضور در جلسات هیئت رئیسه و شورای نظارت و شورای فرهنگی و .... بودید لا اقل همان قدر هم جهت بر پایی کنگره ها و یادواره های صاحبان نعمت خود که همان شهیدان به خون خفته هستند اهتمام می ورزیدید و نه اهتمام بلکه مانع نمی شدید. نمی دانم هنوز هم می توانید به یاد آورید گریه های سوزناک بچه های گردان را در شبهای عملیات یا نه ؟ و یا لحظات انفجارها و گرفتار کمین شدن ها را؟ و یا نمازهای بی ریای بسیجیها را در نیمه های شب که حتی ملائک هم در خلوت آنان راه نداشتند ؟افسوس که بسیاری از آنها که روزی در خط مقدم شکارچی تانک بودند امروز خود شکار سیاستمدارانی شده اند که حتی یک شب را هم با بسیجی ها سر نکرده اند و افسوس که پیست مسابقه شهادت را که روزی در هور الهویزه و دشت عباس و طلائیه می دیدیم به پیست مسابقه ریاست در کیش و قشم و چابهار فروختیم و چه بد تجارتی است این معامله ! ای کاش می شد هنوز هم از اتاقهای ریاستتان بوی خاکهای بی ادعای شلمچه را استشمام کرد ولی افسوس که چقدر زود همرزمان شهیدتان از یاد برده اید .

استاد خوبم! متنی را در منزل دارم که بدون اغراق هر دفعه که آن را می خوانم قطرات اشک حلقه حلقه ،  چشمانم را می پوشاند . شاید خواندن آن برای شما هم خالی از لطف نباشد . نامه ای است از یک دختر بچه یتیم برای شما و همرزمانتان : با سلام به امام زمان علیه السلام و درود به امام خمینی و سلام  به رزمندگان اسلام. اسم من زهرا می باشد ، این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم. پدرم می خواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد . من 9 سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف دیگر را قالی بافی می روم. مادرم کار میکند. ما 5 نفر هستیم . پدرم مرده و باید کار کنیم و من 92 روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم. از خدا می خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید و مرا کربلا ببرید. آخر من و مادرم خیلی روزه می گیریم تا خرجی داشته باشیم، مادرم، خودم، احمد و تقی برادر کوچکم سلام می رسانیم . خدانگهدار شما . پاسداران اسلام باشید 8/11/62

آقای دکتر! بعد از خواندن این نامه فقط یک سؤال از شما دارم! : شما رئیس یکی از معتبرترین دانشگاههای ایران اسلامی هستید ، یک دکتر، یک عضو هیئت علمی، یک استاد، یک شیعه اثنی عشری و یک .... و یک .... این دختر بچه هم فقط یک یتیم دبستانی است  که نه مدرک دکترا دارد و نه.... ونه.... ولی به راستی فکر می کنید چقدر بین شما و او فاصله است . 1فرسخ؟2فرسخ؟ 1سال؟ 2سال؟ 1عمر؟ یک دنیا؟.... امیدوارم وجدان شما جوابگوی منصفی برای این پرسش باشد . در پایان به عرض می رسانم که آنچه نوشتم نمونه ای بود از خروارها حرفی که برای گفتن با شما داشته و دارم . حرفهایی همگی تکه تکه مثل پاره های زخم و ناله های درد و پژواکی برای غصه های درونم. ضمنا اگر احیاناً به دلیل شدت تأثر در برخی مطالب از حق و عدالت عدول کرده ام از حضورتان عذر خواهی می نمایم و صادقانه به عرض می رسانم که جایگاه شما به عنوان یک استاد و معلم که به گردن صدها جوان هم سن و سال من حق دارید در نظر بنده و امثال بنده همچنان محفوظ و محترم می باشد و فی الواقع آنچه که گفته ام تنها صدای وجدانم در اعتراض به سیا ستهای نا معقول یک مسئول است و نه یک معلم که البته هیچ گاه به خود اجازه نمی دهم که به ساحت مقدس علم و عالم اسائه ادب کنم.

خادم الشهداء

رونوشت:

1- تمام شهدای گمنامی که به قول پیر جماران انیسی جز نسیم صحرا و مونسی جز حضرت زهرا (س)ندارند،علی الخصوص5 شهید گمنام دانشگاه شیرازو خاص تر دوست صمیمی ام شهید 17 ساله ای که در عملیات نصر7 به معراج رفت ، همان که با دستان خودم او را به خاک ابدیت سپردم و تلقینش را خواندم و  صد البته اکنون به سبب این همه کم لطفی پیش آمده پشیمانم از این کار !

2- همه شهدای دانشجویی که از بهترین سرمایه های خویش گذشتند تا امروز من و امثال من به راحتی پشت نیمکتها بنشیینم و احیانا اگر دلمان خواست آرمانهای آنها را هم به سخره بگیریم ، با وضع حجاب و لباسمان به آنها دهن کجی کنیم و با خود بگوییم همان بهتر که آنها رفتند ، چون اگر بودند احتمالا اکنون مزاحمی بودند برای آزادیهای فردی و اجتماعی مان ، مزاحم شرب خمرهایمان در خوابگاه ، مزاحم قمار بازی کردنهایمان در تریای دانشگاه ، مزاحم عشوه گریهایمان در ورودی دانشکده ها ، مزاحم دعوت از روشنفکران رادیکال ضد انقلاب و امام، مزاحم رفاه و سرمایه داری و نحوه فعالیتمان در شرکتهای چند منظوره و مزاحم درج سخت ترین مطالب در نشریات دانشجوئیمان و بالاخره مزاحم همه آنچه را می خواهیم دوستش بداریم حتی بیشتر از خود شهدا !



  • کلمات کلیدی :
  •   نظرات شما  ( )


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    پاسخی به یک منتقد
    هوشیار باشیم ! نقض قانون با شعار دفاع از قانون .
    [عناوین آرشیوشده]


     

    Powered by : پارسی بلاگ
    Template Designed By : MehDJ