یخ کرده ام از داغی این زمستان
و اذیتم می کند این هزارپا
که در گوشم دارد پاهایش را می شمارد
حسنی مبارک، ملک عبدا...، عبدا... دوم، دفتر تحکیم ...
اذیتم می کند این دریا
که سرشار است از خروش عاشقانه
اما در گوش همه ماهی ها آب رفته است
اذیتم می کند، اذیتم می کند
نه، آدم بشو نیست این آدم
که سرش شکل زمین است
مثل زمین می چرخد
با آسیاب های برقی می چرخد
با دامن رقاصه ها، با رادارها می چرخد
روی شاخ کلّه گُنده ها، روی شاخ گاو می چرخد زمین
می چرخد و می رقصاند زنان را
سکه ها را و گلوله ها را
و مرا با زنان و سکه ها و گلوله ها
زمین شکل سر من است
با پوشش تنک قطب شمالش
با گدازه های نهفته اش در مغز
با دریاهای روان بر گونه هایش
با فریادهای یخ بسته در چانه اش
مثل دل من، مثل تو غزه!
بی تاب می شود زمین و می لرزد
با بمب ها می لرزد، با گام های مجاهدان می گردد
به دنبال طبیبی دیگر
طبیبی که بتواند نسخه بنویسد:
”هر روز یک مرتبه عاشورا“
امروز
فقط می توانیم اشک بریزیم برای غزه
با قطره هایی به بزرگی زیتون
چرا که دیروز
به پسته خندان دل بسته ایم
امروز ما در حال توسعه هستیم
قلب های کلنگی ما را
بیل های مکانیکی شخم زده اند
و میان آشپزخانه های Open و توالت های فرنگی
سرگردان شده ایم
امروز برای مقابله با ناوهای تمدن بر
به انواع گفتمان های وارداتی
و ترجمه های مختلف، از لویاتان Hobbes تا پایان تاریخ Fokuyama
تا بُن دندان مسلح شده ایم
و می توانیم ساعت ها در قطارهای چینی مترو درباره انتظار بشر از دین فَک بزنیم
امروز ما در حال توسعه هستیم
مردان Offline
|