یک سال گذشت از آن لحظه ایی که درک کردیم شهادت واقعا هنرمردان خداست !
یک سال گذشت از واقعه بمب گذاری حسینیه سید الشهداء – کانون رهپویان وصال شیراز ،
این شماره دوباره شد یک بهانه نا نگاهی به شهید مهدوی بیاندازیم .
دانشجوی ممتاز رشته نفت که باعروجش بر دلها حک کرد که : ”مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چندروزی قفسی ساخته اندرازبدنم ”
از شهید مهدوی خیلی چیزها دراذهان ماندکه قلم قاصر است وتوان نوشتنش نیست ،فردی که لحظه به لحظه بااوبودن سرشار از خاطرات ونکته هاست ...
قسمتی از دست نوشته های شهید :
حال شهداء چه توقعی از مادارند ؟ عکشان را بزنیم به دیوار ،یااسم خیابانها را بگذاریم شهید فلانی یا منطقه عملیاتی را در حسینه ها پیاده کنیم یا فکر کردی توقع دارن هرهفته بروی سرفرارشان و سنگ قبرشان را جارو بزنی وبشوری .
من یک تکه از صحبتهای مادر شهید عبدالحسینی رو می نویسم ببین شهدا چه توقعی از ما دارن ؟!
”شهدا عاملین به قرآن وعترت بودند آنها جان دادند .لبیک گفتند به خواسته ی پروردگارشان کربلایی ساختند به فرماندهی حسین و علمداری عباس ....“
جز در ره تو قدم نهادن پوچ است جان دادن و خونگرمی و مستی پوچ است
هرجا که نبود نام و یاد غرورآور تو آنجاست که در سرم هـــوای کوچ است
چندی پیش بود دری زرحمت وا شد آغـوش تـهی بــرا غـــلامش وا شــد
مرغـی ز قفس پریـد و آزاد و رهـا پــرکشید و همنشین اربـابـــش شد .
شهید محمد مهدوی از زبان مادر شهید و دوستان :
محمد به معنای واقعی بندگی می کرد .هرچه می دانست عمل می کرد .وقتی می فهمید چیزی خوب نیست دورش خط قرمز می کشید .دستورات قرآن روبی چون وچرا عمل می کرد و همیشه می گفت :
”مابرای اقدام آمده ایم“ و نیز می گفت : ”آنچه می دانید عمل کنید ،تمام عرفان این است .“
شب ها قبل از خواب کارهای روزانه اش را محاسبه می کرد (محاسبه نفس ) وبه خودش اعتراض می کرد مدتی که مستاجر داشتیم محمد هیچ وقت کلید نمی برد .بعدازاینکه زنگ می زد در هم می زد ، سپس وارد می شد می گفت : “ تقوا و حیا همیشه باهم اند جایی که حیا نباشد تقوایی باقی نمی ماند .“
ترم اول دانشگاه روکه گذراند گفت که دیگه نمی خواد ادامه بده جو دانشگاه رودوست نداشت می گفت : “دخترها تا من میام میگن قدقامت الصلاه، حاج آقا اومد.“خیلی اصرار داشت که بره حوزه. برای رفتن استخاره گرفت وقتی بد اومد دیگر بهش فکر نکرد .همان مهندسی نفت را ادامه داد .
می گفت : “با خواص سنگ ها هم می شود به خدا رسید همه چیز به حوزه رفتن نیست، هنر آن است که در هر مکان و هر رشته و هر درسی به خدا برسی“.
از راه دروسی که تدریس می کرد درآمد خوبی داشت اما همه در آمدش را صرف کمک به ایتام و نیاز مندان می کرد .وقتی به او پیشنهاد دادم که هزینه هایی را صرف خرید وسایلی برای آینده اش کند گفت : ”فرائن خدا همیشه پراست هر موقع لازم شود، خودش می دهد .شک درکار خدا نباید کرد ...خودش همه چیز را برای فردا گذاشته .خدا که نماز فردا را امروز از تو نخواسته ، تو چرا روزی فردا را امروز از او می خواهی ؟“
یکی از تکه کلام هایی که محمد داشت این بود که :
هرکاری می خواهی انجام بدهی ببین چه دردی از امام زمان دوا می کند ؟!
صحبت ازازدواج شد ،گفتم :خودم برات یه دختر با یه سری خصوصیات ظاهری خوب که براش توضیح دادم انتخاب می کنم.همین جوری که سرش پایین بود لقمه شو قورت داد وگفت :
اونی که تو می گی خواهان زیاد داره ،اما اونی که ظاهر خوبی نداره چی ؟؟
اصلا انتظار چنین جوابی رو اونم تو این سن و سال (18-19 ) ازش نداشتم فقط فهمیدم روحش خیلی بزرگه ... خیلی وقت بود که می یومد حسینیه اما توی هیچ کدوم از واحدها فعالیت خاص نداشت ،حدودا یک سال قبل از انفجار و شهادتش اومد گفت :“من می خوام برم توی واحد شهدا“ گفتم چرا؟ گفت : “نپرس“؛ گفتم : جون من ، چرا می خوای بری ؟، گفت :“ نپرس و بهت نمی گم“ وقتی خیلی اصرار کردم گفت: “فقط همین رو بگم که خاک تو سرمن که شهدا اومدن دنبالم ...“
محمد خیلی با بصیرت بود می دونست که کاری که تو هر شرایطی چه کاری روباید انجام بده و دقیقا می فهمید واگر به عقیده دوستانش شاید به خاطره ارتباط خاصش به اهل بیت (ع) بود .
محمد هیچ با ما فرقی نداشت تنها تفاوتش این بود که خواست و خدایی شد و این خواستن خیلی زود اون رو به اوج رساند .خواست واز دنیا دل برید و پا روی هوای نفس گذاشت ...
ای کاش می دانستم شهادت برای کدام عملت بود محمد !
شاید اخلاقت ،شاید خدمت بی غل وغشت بود
شاید چشمان باحیایت ، شاید حسن حریم نامحرمت ،
شاید دلسوزی پدرانه ات برای ایتام ،
شاید رضایت پدرت
شاید عشقت به کریم اهل بیت امام مجتبی (ع)
و یاشاید دعای مادرت
کسی نمی داند بهایش راولی می دانستم تا می شنیدی ،عمل می کردی ،عمل می کردی ،عمل می کردی ...
و دعایمان کن به اهل عمل شدن ،وبه اخلاص وبرای خدا بودن ،به خدمت برای حضرتش ،به حریم ها که با نگاه می شکند ، به سوختن بادردمندان به کسب رضایت پدرومادر و به ارادت به ادعا.
اگراین گونه شد ،دیدارمان در بهشت .
|