با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و وحشت جهانیان ازآغاز جنگی دوباره با این وسعت و وحشی گری خفته در نهاد مدرنیته، سیاستمداران آن روز که فاتحین جنگ بودند، پس از تقسیم جهان به 2 اردوگاه غرب وشرق میان خود، به فکرتاسیس نهادی همچون سازمان ملل افتادند که هدف آنرا درپیگری امور مهم جهان از طریق این سازمان می دانستند.نکته قابل توجه این است سازمانی که بنای آن بر پایه بی عدالتی و نگاه تبعیض امیز به جهان بود، نتوانسته ونمی تواند منادی عدالت وصلح در جهان باشد. یعنی شاهد تصمیم گیری همان چند کشور اصلی و مؤسس هستیم که بنا بر آینده نگری برخاسته از خوی قدرت طلبی شان، حق وتو را برای اعمال قدرت خود در نظر گرفتند.
سازمان ملل تا کنون ناکامی ها وننگ های زیادی را به خود دیده است. در بسیاری مواردسازمان ملل نتوانست عامل موثری در جلوگیری از وقوع جنکها وحملات پیشدستانه بعد از جنگ جهانی دوم باشد. در نسل کشی بوسنی وبه خصوص در 8سال دفاع مقدس به خوبی به روحیه آپارتایدی ونژاد پرستانه حاکم بر تصمیم گیرندگان اصلی این سازمان پی بردیم.
آپارتاید سیاسی حاکم برافکار دول استعمارگری که اکنون درشورای (ضد) امنیت سازمان ملل جمع شده اند ریشه درنگاه تاریخی آنها به دیگر اقوام ونژاد ها دارد. در تاریخ غرب هیچگاه شاهد نگاه برابر به آدمیان نبوده ایم.در دوره یونان که مهد دموکراسی بوده است شاهد تقسیم بندی افراد به انسان- زنان-بردگان می باشیم که در این میان انسانها( اشراف) حق اظهار نظر داشتند. مارکس نیز در نظریات خود مردمان رابه 2طبقه پرولتر و سرمایه دار تقسیم می کند. نازیسم آلمانی که حاصل پیوند شوم2 تفکر برخاسته از مدرنیته یعنی ناسیونالیسم وسوسیالیسم بود، باز هم نگاهی نژادی به مردمان داشت.. مسائل پیش آمده در آمریکا بر سرتبعیض نژادی بین سفید پوستان وسیاه پوستان، حمایت شدید دول اروپایی از دولت سابق زیمبابوه به خاطر اینکه در دست اقلیت سفید پوست وحامی آنها بود، حمایت از یکی ازقبایل درگیر در نسل کشی رواندا به خاطر اینکه نژاد آنها به نژاد بلژیکی نزدیک بود و... نمونه های دیگری از این موارد است.
طبق قوانین کنوانسیون ژنو کشور اشغالگر مسئول تامین امنیت کشور اشغال شده می باشد.کشور مسلمان نشین عراق که جان مردم آن به اندازه جان کشته شدگان حادثه 11سپتامبر ارزش ندارد، اینک به نا امن ترین کشور جهان تبدیل شده است. این ناامنی به برکت حضور قدرتمندترین ارتش ونیز سیستم اطلاعاتی جهان!!! در این کشور ایجاد شده است.در بررسی مسائل عراق به این نکته مهم پی برده ایم : غربی که شعار مبارزه با تروریسم را داده است، اینکه خود به عنوان بزرگترین حامی تروریسم شناخته شده است (امیدوار م نگویید ما ماجراجو هستیم وعقلانی رفتار نمی کنیم. پیشاپیش از حامیان دیپلماسی لبخند عذرخواهی می کنیم). تروریسم حاکم بر فضای عراق اکنون بیش از همه چیز به سمت قتل وعام مردم بیگناه وبه خصوص شیعیان و زائران حرم ائمه اطهار(ع) رفته است. طبق اعلامیه حقوق بشر قرار بود ما از حق زندگی با کرامت وآزادی دین ومناسک دینی برخوردار باشیم. اما اینک شاهد دید آپارتایدی حاکم بر نظام غربی در برخورد با تروریسم هستیم. آمارهای رسمی حاکی از کشته شدن بیش از 1000000 میلیون نفر در عراق از زمان اشغال این کشور می باشد که این امار از آمار نسل کشی صدام نیز بیشتر شده است.اما نکته اصلی اینجاست که هم صدام وهم تروریسم حاکم بر فضای فعلی عراق بیشترین نشانه روی را به سمت شیعیان رفته است. ادعای تروریستها، وهابیون دست پروردگان القاعده در مورد نبرد با دشمن اشغالگر ادعای مضحکیست. کافیست به آمار کشته شدگان مسلمان عراق وکشته شدگان نظامیان امریکایی نظری مقایسه ای بیاندازیم.
لیبرال دموکراسی غربی در بعد اجرایی وحفظ منافع سیاسی- اقتصادی خود پشت پا به تمام فلسفه بافیهای خود می زند. مایه تاسف است که این فلسفه بافی های بی ارزش تنها دربین روشنفکران!!! برخی کشورها ومن جمله ایران طرفدار دارد. دموکراسی غربی وتساهل وتسامح غربی را در حد واجبات دینی می پرستند، از کرامت انسانی وصلح می گویند وچشم خود را برروی پروژه نسل کشی شیعیان عراق می بدند.“ پوپریسم“ حاکم بر غرب زمینه نگاه تساهل امیز به نسل کشی شیعیان را به وجود آورده است.
برخی ها سازمان ملل را کعبه سیاست می دانند، اما از هنگامی که انسان جای خدا را گرفت واین نهاد انسان محور نیز کعبه آمال ، دنیا تنها 3 دقیقه بدون جنگ وخونریزی را پشت سرگذاشته است. مساله حقوق بشر وجود دارد اما نه برای مسلمانان و بالاخص شیعیان. جان ومال مسلمانان در نزد غربیان حتی از ”جان دلفینها ونهنگهای به گل نشسته سواحل تاسمانی“ کمتر ارزش دارد. این یک حقیقت تلخ است که آنها نگاه کمتر از حیوان به ما دارند.در برخی سخنان فلاسفه مورد پرستش جریان روشنفکری این نگاه وجود دارد. حال مدام برویم در کتابهای درسیمان از دموکراسی غربی وتساهل وتسامح انها بگوییم( چیزی که برای خود آنها در حدلطیفه است) فضای دانشگاهها باید از فضای“ غرب ستایی“ فاصله بگیرد.دانشگاهیان وروشنفکران ما نباید در مقابل این نسل کشی هدفدار توسط فرزندان فکری جان لاک و.. سکوت کنند.آنچه در تئوری هایشان می گذرد تنها در حد همان تئوری است وبس..........
|