سلام .... دانشجویان دانشگاه های شیراز هستیم
از اونایی که کشته مرده ی گفتمان انقلاب و حضرت روح الله هستند .
سربازان ولایتی هستیم که به زعممون هنوز جمهوری اسلامی اون چیزی که انقلاب اسلامی می خواست نشده ،پس هرجا انحرافی ببینیم فریاد می زنیم ، به عبارت بهتر نقد حاکمان بدون نفی حاکمیت ......
_____________________ _____________________
مدیر مسئول و صاحب امتیاز: محمد حسین رئیسی _____________________ زیر نطر شورای سردبیری و هیئت تحریریه:علی جعفری، مصطفی نمازیان، محمد زارع ،مجتبی ایزدیان _____________________ همکاران: سجاد آزمند، امین رشیدی، غلامعلی سعادت، محمد دژکام _____________________ مدیر وبلاگ: سید حسین مطلبی پور _____________________ پیام کوتاه: 09176343500 ____________________ ایمیل:mag_1357@yahoo.com
چرا جریان شناسی یا جریان نگاری ، یا به تعبیر صحیح تر پژوهش تاریخی و تاریخ نگاری ؟ این سوال و به تبع آن پاسخ درست به این مسئله ، می تواند روشنگر وضع حال و آینده حیات فردی و اجتماعی جامعه انسانی باشد .تاریخ نگاری و واکاوی مستند حوادث تاریخی با جمیع دلایل موثر بر آن ، یکی از مهم ترین علوم بشری است که به عنوان یکی از ارکان علوم انسانی ، شالوده و بنیان سایر فعالیت های فردی و مدنی جوامع بشری در حوزه های مختلف را شکل می دهد .
مسئله تاریخ را می توان به دو صورت بیان کرد :
الف – تاریخ به معنای یک نیاز فوری و ضرورت که سایر امور بستگی به فهم آن دارد و در صورت دریافت نادرست یا جزئی از آن مشکلاتی در حوزه های مختلف گریبان گیر ما خواهد شد . در این نوع نگاهسئوال هایی مطرح است و باید به این سئوال ها پاسخ داده شود و اگر این مهم صورت نگیرد ، همچنان مطرح خواهد بود و در ادامه فعالیت از عملکرد صحیح باز خواهیم ماند . تاریخ نگاری ای که به این نیاز ها بپردازد ، " تاریخ نگاری واقعی " است .
ب – تاریخ به معنای یک سری وقایع منفرد با زوائد و جزئیاتی که اوقات فراغت فکری انسان را پر کند یا به واسطه توصیف و تدریس و نگارش آن مسائل مادی او برطرف شود و کتاب خانه هایی را آرایش نماید . " تاریخ نگاری تجملاتی " نیازهای اساسی جامعه را مدنظر ندارد و به سوالات محدودی پاسخ می گوید و مرجع و ماوای محقق و پژوهش گران سایر حوزه های علمی – اجتماعی نخواهد بود .
در برداشت اول تاریخ نگاری هم لازم و ضروری است و هم یک عمل عبادی محسوب می شود و می توان به قصد قربت به آن پرداخت ! ؛ تاریخ در این نگاه یعنی ارائه حقایق در یک برهه زمانی که البته چون حقیقت استمرار دارد به کار امروز ما نیز می خورد و واقعه ایی که در 1000 سال پیش اتفاق افتاده ، می تواند در فهم مسائل پسین ما کارساز باشد و وضع فعلی را نیز آشکارتر سازد . فایده این نوع نگاه به تاریخ و تاریخ پژوهی ، " عبرت " است . قرآن کریم به عنوان دستور العمل رب حکیم ( که کلام زائد و اضافی ندارد ) در کنار حقایق الهی چون توحید و معاد و احکام ، به ذکر تاریخ نیز پرداخته و بخش مهمی از این کتاب انسان ساز را " تاریخ " تشکیل می دهد . تاریخی که هم واقعیت محض است و هم برای محقق و خواننده آن نافع خواهد بود و به سوالات او پاسخ می دهد . ( قرآن به سیر در آفاق و انفس و پرسش در مورد عاقبت پیشینیان همواره سفارش می کند ) اگر گذشته و و ریشه های وقوع حوادث به درستی شناخته شود ، آنگاه معلوم انسان خواهد شد که امروز باید چه کارهایی صورت دهد و برای پسین باید چه بیاندیشد تا " فردایی بهتر " در انتظارش باشد .نتیجه مطالعه تاریخ گذشته برای امروز و آینده است و مهم ترین وظیفه پژوهش گر تاریخ و مورخ همین است ؛ مورخ تحلیل گر ( نه مورخ و جستجوگر تقویمی )و البته تاریخ تحلیلی که علل را موشکافانه استخراج نماید و با اصل واقعه در اختیار مخاطب قرار دهد .
تاریخ از این زاویه دانش بسیار مهم و کلیدی است و به نظر حقیر ارزش یک مورخ توانمند صادق نسبت به یک فیزیک دان یا پزشک به مراتب بالاتر است و جامعه می تواند با رهنمودهای یک مورخ صادق یا فیلسوف الهی یا فقیه متقی ، بهتر ساخته و پرداخته شود.
از این مقدمه که بگذریم به نظر می رسد چند مقطع تاریخی را بنده و شمای دانشجوی مسلمان باید خوب بشناسیم و بفهمیم . تاریخ اسلام از اواخر عصر جاهلی تا شروع غیبت کبری حضرت صاحب الامر (عج) [ نگاه مختصر به تاریخ خلفای عباسی نیز سودمند است ] ، تاریخ ایران باستان [ به صورت مختصر و فشرده ] ، تاریخ قاجار و مشروطه به صورت کاملا مفصل [ که تاریخ تجدد و مدرنیزاسیون و مواجهه تمدن اسلامی از نفس افتاده با غرب صنعتی و ... را نیز شامل می شود؛ البته تاریخ تطبیقی ] ، تاریخ پهلوی و نهایتا تاریخ انقلاب اسلامی از 57 تاکنون [ باید حداقل یک دور روزنامه هایی چون اطلاعات یا کیهان را از سال 56 تا 80 مرور سطحی کرد به علاوه کتب تاریخی و نوشته های معاصرین ] .
به نظر حقیر تاریخ مشروطه و بازه ای از وقایع تاریخی که هم با " تاریخ قاجار " هم پوشانی دارد و هم با " تاریخ پهلوی پدر و پسر " ، یکی از مهم ترین و عمده ترین فرازهای تاریخ ایران است که در صورت عدم پژوهش و مراجعه به آن با مشکلات جدی برخورد خواهیم کرد . در این شماره سیزده57بیش از این به مقدمات نمی پردازیم و در آغاز این مباحث سخنرانی یکی از اساتید محترم و فهیم در حوزه تاریخ اسلام را که دستی هم بر تاریخ شناسی معاصر دارند ، ذکر می شودو از شماره آینده به صورت موضوعی در حد وسع خود به تاریخ مشروطه خواهیم پرداخت . نام این استاد گرامی را در نشریه هفته آینده با قسمتی دیگر از مباحثشان عرض خواهم کرد. اما سخنرانی :
مشروطه؛ اولین حادثه استثنایی بعد از ورود اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم مسألهای که مورد نظرتان قرار گرفته، به همان دلایلی که اشاره کردید، بسیار مهم است؛ یعنی مسأله مشروطیت حقیقتاً درست باز نشده است. بعد از ورود اسلام به ایران، حادثه مشروطیت، یک حادثهی استثنایی است؛ چون اولین بار بود که هم مردم و هم سلطنت مطلقه و حکومت استبدادی ـ که در آن، حاکم و پادشاه، کشور را متعلق به خودش میدانست و مثل یک ملک شخصی با آن رفتار میکرد ـ این را پذیرفته بودند؛ این در آثار بازماندهی از سلاطین و حواشیشان و از تاریخهای ما کاملاً پیداست. مشروطیت، اولین بار این فکر را که مملکت متعلق به مردم است، مردم هم در اینجا حقی دارند و خواست آنها باید تأثیری داشته باشد، مطرح کرد. در طول سالهای متمادی، نهضت مشروطیت، اولین حادثه استثنایی بعد از ورود اسلام است. البته در ورود اسلام هم فضا به کلی تغییر کرد، اما خیلی زمان نگذشت که مجدداً همان شیوههای استبدادیِ گذشته به شکل دیگری در کشور حاکم شد؛ لیکن مشروطیت این را شکست. بنابراین مشروطیت حادثه بسیار مهمی است.
ما انقلاب اسلامی را که یک حادثه عظیم تاریخیِ شکنندهی خیلی از بنیانهای غلطِ کهنِ باقیمانده بود، دیدیم؛ اما به اهمیت حادثه مشروطیت توجه نکردیم. یقیناً اگر آن حادثه نبود، ما امروز نمیتوانستیم چنین کاری را صورت بدهیم و این انقلاب به وجود نمیآمد؛ بنابراین حادثه مشروطیت خیلی مهم است.
حادثه و تاریخ مشروطیت را تحریف کردند
از اول، مثل خود حادثه، تاریخ آن هم دست کسانی افتاد که نیات خوب و سالمی نداشتند. همچنان که آنها سریع آمدند خود حادثه را مدیریت کردند و زمام کار را به دست گرفتند و از یک امر مردمی با انگیزههای دینی و ملی، یک چیز وابستهی به بیگانه و یک کشور طراحی شدهی طبق طراحیهای انگلیسی ـ که آن روز تقریباً حاکم مطلق دنیا بودـ ساختند، تاریخ آن را هم به همین ترتیب مدیریت کردند. شما میفرمایید حق متدینین ضایع شده؛ اصلاً حادثه را تحریف کردند؛ قضیهی دیگری اتفاق افتاد؛ اینها آمدند قضیه را به همان ترتیبی که میخواستند، تعریف کردند.
اگر انسان به تواریخ مشروطیت نگاه کند، حقیقت مشروطیت ـ یعنی حادثهیی که بعد اسمش شد مشروطیت؛ اگر چه اسمش از اول مشروطیت نبود ـ در اینها اصلاً گم است. اگر چه شواهد و دلایل فراوانی بر اصالت آن واقعه در این کتابها هم وجود دارد ـ یعنی نمیتوانند حرکتها و فداکاریهای مردم و علمای و شعارهای دینی را منکر شوند ـ اما آنچه از این حادثه استحصال کردند و آن را به عنوان تاریخ مشروطیت مطرح کردند، چیز غلط اندر غلطی است؛ امروز هم همان کار را دارند دنبال میکنند. من میبینم بعضیها همان خط را در تاریخ نویسیِ معاصر دارند دنبال میکنند. حتی اگر شما به کارهایی هم که بعضی افراد صاحبِ دیدهای ناسالم در مورد تاریخ انقلاب میکنند، نگاه کنید، میبینید آنها هم دارند عین همین قضیه ـ و حتی تحرکات مردمی ـ را در قالبهای مختلف تعقیب میکنند؛ پُرکار هم هستند.
جمع مردم حقجویِ مؤمنی که میخواهند حقیقت آن قضیه را آن چنان که بوده، بیان کنند، حقیقتاً دیر آمدند؛ چون روشنفکرهایی که آن وقت عمدتاً هم با انگلیس مرتبط بودند، اهل قلم و اهل کار فرهنگی و اهل کار هنری بودند؛ هر کار توانستند، کردند؛ در واقع زمینهها را پر کردند. بنابراین، کار بسیار خوب و مهمی است و همین دقت نظری را که شما دارید اعمال میکنید، لازم دارد. مسأله باید از جوانب مختلف دیده شود و همچنان که اشاره کردید ـ نخبگانی بر این اساس و با این فکر پرورش پیدا کنند و آماده شوند و کتابهایی چاپ شود و در اختیار افکار مردم و جوانها قرار گیرد.
در ایجاد مشروطیت، علما نقش اساسی داشتند
در باب مشروطیت، همین فصولی که شما ذکر کردید و ابعادی که گفتید، به نظر من همهاش مهم است؛ لیکن در مسأله مشروطیت دو نکته وجود دارد که اگر روی آنها تکیه کنید، مشروطیت بدرستی خود را نشان خواهد داد: اول، نقش اسلام و انگیزههای اسلامی است که با حضور علما این معنا حاصل شد. البته دیگران هم در این نکته تردیدی ندارند، حتی مخالفان هم اعتراف کردهاند؛ منتها همین را هم که در ایجاد حادثه مشروطیت، علما نقش اساسی داشتند، تحریف کردند. اگر علما در صحنه نبودند، چنین حادثهای اتفاق نمیافتاد؛ کما این که در انقلاب اسلامی، با همهی زمینههای مساعدی که وجود داشت، اگر علما وارد میدان نمیشدند و مرجعیت در صحنه حضور پیدا نمیکرد، چنین انقلابی مردمی اصلاً رخ نمیداد. حادثهی مشروطیت متکی به مردم بود؛ مردم را هم جز علما هیچ عامل دیگری نمیتوانست به میدان بیاورد و به آن دفاع جانانهای که از مشروطیت کردند، وادار کند.
من میبینم در بعضی از نوشتههای مربوط به مشروطه ـ حتی نوشتههایی که از لحاظ سند تاریخی، بهتر هم هست ـ آنجایی که به انگیزههای دینی و شعارهای دینی میرسند، عمداً از آن عبور میکنند، که بنده در حاشیهی بعضی از این کتابها این موارد را یادداشت کردهام و نشان دادهام؛ از جمله کتاب کسروی و بعضی دیگر. شما میبینید انجمنهایی که در همه ولایات تشکیل شد، تقریباً رکن اصلی آنها علما بودند ...
ضدیت مشروطه با اجنبی
نکته دوم، ضدیت با اجنبی است. در تاریخ قاجاریه، حضور اجانب در ایران از دهها سال قبل از مشروطه به صورت فعال شروع شده بود. واقعاً دل مردم از قضایای زمان فتحعلی شاه و جنگهای ایران و روس و عهدنامه ترکمانچای و بعد تحمیلات و زورگوییهایی که روسها با ایرانیها در طول این زمان داشتند، پُر بود. حافظهی تاریخی مردم اینها را نگهداشته بود؛ این کاملاً مشهود و محسوس است. بعد انگلیسیها وارد میدان شدند و فعالیت کردند، بعد هم رایگان شدن و دلداده شدن سران و عناصر حکومت نسبت به عناصر خارجی؛ اینها را مردم میدیدند. همهی بغضی که مردم به ظلمه آن زمان داشتند ـ حکّام ظلمه، تعبیر رایج متدینین و مردمِ آن زمان بود ـ به طور مستقیم برمیگشت به خارجیهایی که با اینها همکاری میکردند و از اینها امتیاز میگرفتند و احیاناً به اینها کمک میکردند. بنابراین خصوصیت ضد حضور بیگانه در مشروطیت، بسیار مهم است؛ این را نباید فراموش کرد. این همان چیزی بود که اولین ضربه را کسانی به آن زدند که طرف انگلیسیها و سفارت انگلیس رفتند. به این ترتیب، در واقع انگلیسیها با زرنگی و با مهارتِ تمام آمدند و ضدیت مردم با حضور خارجیها را آرام کردند؛ ولی مردم همیشه با حضور خارجیها مخالف بودند. یکی از عناصر موثر در قضیه مشروطیت، بلاشک این موضوع است و انسان این را مشاهده میکند ...
علما با یکدیگر همنظر بودند
این نکته را هم عرض بکنم؛ همه علما در قضیه مشروطیت با یکدیگر همنظر بودند؛ یعنی بین مرحوم شیخ فضل الله و مرحوم بهبهانی و مرحوم طباطبایی در فکر و نظر تفاوتی وجود نداشت؛ اما دیدشان نسبت به واقعیتها و به اصطلاح روشها و تاکتیکهایی که فکر میکردند باید عمل کنند، متفاوت بود. مرحوم شیخ فضل الله انحراف را دیده بود؛ نمیشود گفت سید محمد طباطبایی یا مرحوم حاج سید عبدالله آن را ندیده بودند؛ چرا، آنها هم میدیدند؛ منتها فکر میکردند باید با آن مماشات کرد تا بشود بر آن غلبه کرد؛ یعنی یک نوع سهلانگاری در برخور با نفوذیهای مشروطه در آنها مشاهده میشد، اما در مرحوم شیخ فضل الله این معنا وجود نداشت؛ به همین جهت هم شیخ فضلالله از همان زمان تا الآن مورد تهاجم قرار گرفته است.
به شیخ فضل الله خیلی ظلم شده است
واقعاً به شیخ فضل الله خیلی ظلم شده است. اوایل انقلاب، یک وقت من در نماز جمعه راجع به مشروطیت و مرحوم شیخ فضل الله صحبت کردم؛ بعد یکی از دوستان نزدیک ما به من اعتراض کرد! من دیدم حتی در محافل روحانی و نزدیک به خود ما هم همین تفکرات وجود دارد که چرا درباره شیخ فضلالله صحبت میشود؛ [مدعی شدند] شیخ فضلالله مخالف مشروطه بود! در حالی که او بلاشک مخالف مشروطه نبود؛ خودش در حقیقت جزو مؤسسین و مؤثرین مشروطه بود؛ خود او هم در همان لوایحی که نوشته و منتشر کرده، بارها و بارها بر این معنا تأکید میکند و میگوید من مخالف مشروطه هستم؟! من جزو مؤسسینام. راست هم میگفت؛ بلا شک او جزو مؤسسین و فعالان مشروطه بود.
من دیدم این تفکرات در بعضی از دوستان نزدیک خود ما هم وجود دارد؛ حتی به من گفته شد که امام هم از شیخ فضل لله خوششان نمیآید! بعد من تفحص کردم، دیدم نخیر، کاملاً به عکس است؛ امام نسبت به مرحوم شیخ فضل الله خیلی تجلیل و احترام دارند و به خاطر همان تصلب و شجاعت و دینگرایی کاملش، بدون اغماض آن بزرگوار را تعظیم و تجلیل هم میکنند؛ که این در بیانات خود امام هم آمده است.