نویسنده مطالب زیر: سیزده 57
19- جلال آل احمد 2/1
|
چهارشنبه 88 اردیبهشت 16 ساعت 2:3 عصر |
روشنفکران جهان سومی بر خلاف ادعاهای پر طمطراقشان معمولاً آدمهای آزاداندیش و آزادمنشی نبوده و نیستند و در مشرب اخلاقی نیز نسخه بدل همان عبوس زهدی هستند که حافظ زاهدان زمانة خودش را به آن مینواخت. تنها فرقی که دارند، این است که عصبیت و عبوسیتشان را در سیمایی متفاوت با آنچه که سنتیهای ما نشان داده اند، بروز میدهند. اما کسانی که با « جلال آلاحمد» نشست و برخاستی داشتهاند، دو ویژگی بارز او را آزاداندیشی و آزادمنشی دانستهاند. آزاداندیشی اما هیچگاه برای جلال بیدردی و بیتعهدی و به قول خودش هرهری مذهبی به ارمغان نیاورد و آزادمنشیاش نیز نگذاشت که مصلحتها و فرمهای فرودست و معمولی، سالهای سال او را در یک سلک و سلیقة خاص محصور کند و او تا آخر عمر نتواند از آن دامهای خودساخته رهایی یابد.
جلال در سال 1302 در یک خانوادة روحانی و شهرنشین و نسبتاً اشرافی به دنیا آمد. این دو ویژگی میتوانست به نوبة خود از او، یک متعصب دوآتشه مذهبی و یا یک روشنفکر غربزدة جهان سومی بسازد، اما چنین نشد. جلال ابتدا حصار سنت خانوادگی و میراث برآمده از آن را شکست و بیرون آمد. این بود که به قول خودش انگ لامذهبی را به همین سادگی از آن خود کرد و به خاطر آزمایش هم که شده به این در و آن در زد، تا اینکه در سال 1323 حتی سر از بنگاه حزب توده درآورد. اما شامة تندش خیلی زود بوهای مشکوک و ضعف ناشی از عدم صداقت رهبران این حزب را احساس نمود و چنین شد که او از حزب کناره گرفت. جلال در سال 1328 بعد از سرخوردگی از اجتماع بزرگ، به آغوش اجتماع کوچک خانواده خزید و با دختر دانشجو و داستاننویسی بهنام سیمین دانشور ازدواج کرد. این در حالی بود که مشغول گذراندن دورة دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بود، کاری که آن را نیز نیمهکاره رها کرده و به قول خودش از « از آن مرض شفا مییابد». شاید همزمان با این شفایافتنهای پی در پی است که پیلة نیروی سوم را که خود و تعدادی از دوستانش ساخته بودند نیز پاره میکند و روزنامههای کیهان و اطلاعات از قول او تیتر میکنند که: «من از اردیبهشت 1332 سیاست را بوسیدم و گذاشتم کنار» از این پس تمرکز اصلی جلال بر این اندیشه است که جامعهاش را چه میشود و مهمتر از آن خودش را؟ کودتای 28 مرداد «به جد درخویشتن نگریستن» او را تشدید میکند. او به سیر در آفاق و انفس روی میآورد و حاصل این تفکرات و تأملات در ساحت آفاقی، کتابهای «اورازان»، «تاتنشینهای بلوک زهرا»، «جزیرة خارک دُر یتیم خلیج» و “بازگشت از شوروی» است و ساحت انفسی، نوشتن داستانها و کتابهایی مانند «خسی در میقات» است که در آنها بازگشت جلال به اصالتهای فرهنگیاش آشکارا به چشم میخورد.
|
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|