یکی از خوانندگان محترم آخرین شماره روایت 57 (شماره 2 + 22 ) با توجه به مطالب (( زندان شکنجه ، اعدام ، ... )) و (( جنبش در حال مردن ... )) انتقاداتی را مطرح کرده بودند که در پاسخشان چنین میگوییم :
تقریبا همه آن چیزی را که در متن انتقاداتتان نوشته بودید ، میتوان اینگونه خلاصه کرد:
«چرا خودتان در مطلب " جنبش در حال مردن... " نسبت به بیقانونیها اعتراض کرده اما در مطلب " زندان، شکنجه، اعدام ... " آنانی را که به این بیقانونیها اعتراض کرده اند را ناقص العقل و منافق و .... خطاب کرده اید ؟ آیا این تناقض نیست؟ »
به نام خدا
تقریبا همه آن چیزی را که در متن انتقاداتتان نوشته بودید ، میتوان اینگونه خلاصه کرد:
«چرا خودتان در مطلب " جنبش در حال مردن... " نسبت به بیقانونیها اعتراض کرده اما در مطلب " زندان، شکنجه، اعدام ... " آنانی را که به این بیقانونیها اعتراض کرده اند را ناقص العقل و منافق و .... خطاب کرده اید ؟ آیا این تناقض نیست؟ »
برای پاسخ به این پرسش باید ابتدا مقدمهای را بیان کنیم. طبق تمام قوانین عقلی و حقوقی، حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند؛ به بیان دیگر آنکه هر حقی، تکلیفی را در پی دارد و انجام هر تکلیفی حقی را ایجاد میکند. آن کس که تکلیفش را انجام نداده حقی نیز در آن زمینه نخواهد داشت و برعکس، آن کس که تکلیفش را انجام داده میتواند خود را مستوجب حق بداند. در حوادث اخیر کشور به طور کل و دانشگاه به طور خاص، باید توجه داشت چه کسی به تکلیف قانونی خود عمل کرده و چه کسی تکلیف قانونی خود را انجام نداده است؛ آنگاه میتوان معین کرد که چه کسی حق دارد مدعی اجرای قانون و معترض به بیقانونی باشد و کدام گروه از این حق برخوردار نیست.
همانگونه که در مطلب " زندان، شکنجه، اعدام ... " گفته شده بود عدهای خلاف قانون و خلاف موازین عقلی و شرعی تجمع غیرقانونی کرده و انواع بیحرمتیها و بیقانونیها را مرتکب شدهاند، اما پس از اینکه با آنها برخورد شد مدعی اجرای همان قانونی شدند که خود ابتدائاً نقضش کرده بودند. اینان چون تکلیف خود را نسبت به قانون انجام ندادهاند عقلاً و عرفاً نیز حقی ندارند، چگونه ممکن است کسی که قانونی را شکسته و نقض کرده حالا خود بدون آنکه از اقدام خود اظهار ندامت و پشیمانی کند و حتی برعکس ، آن کار خلاف خود را همچنان تأیید میکند، مدعی قانون باشد ؟!!
اما مطلب " جنبش در حال مردن ... از زاویه دید گروهی نوشته شده است که به تکالیف قانونی خود عمل کرده بودند، تجمع غیرقانونی نکردهاند، شیشه نشکاندهاند، آشوب نکردهاند، سنگ پرانی نکردهاند، کوکتلمولوتف تهیه و استفاده نکردهاند، اغتشاش نکردهاند، اهانت و توهین نکردهاند، حریمها نشکستهاند ، کتابخانه ها را به آتش نکشیده اند و ... و در یک کلام به تکلیف خود عمل کردهاند. پس اینان حق دارند که مدعی باشند نسبت به بیقانونیها . این اعتراض نسبت به هر دو گروه است، چه آن گروه که باعث و بانی و مقصر اصلی آشوبهاست و چه آن گروه که در برخورد با آشوب و آشوبگران برخی بیقانونیها را مرتکب شد.
باید توجه داشت که گروه به اصطلاح معترض برای فرار از عواقب اعمال زشتش مدعی قانون شده، همان قانونی که بارها و بارها با عمل خود اثبات کرده که نه تنها به آن هیچ اعتقادی ندارد حتی به نقض آن نیز افتخار میکند و این چیزی نیست جز نفاق. کلام آخر آنکه، باید دید که چه کسی و با چه هدفی مدعی قانون میشود؟ آیا خود به آن عمل کرده یا آن را نقض نموده است؟ که اگر به این نکته توجه نشود ممکن است در بعضی از گفته و نوشتهها به ظاهر تناقض ببینیم، حال آنکه در حقیقت چنین نیست.
|