سلام .... دانشجویان دانشگاه های شیراز هستیم
از اونایی که کشته مرده ی گفتمان انقلاب و حضرت روح الله هستند .
سربازان ولایتی هستیم که به زعممون هنوز جمهوری اسلامی اون چیزی که انقلاب اسلامی می خواست نشده ،پس هرجا انحرافی ببینیم فریاد می زنیم ، به عبارت بهتر نقد حاکمان بدون نفی حاکمیت ......
_____________________ _____________________
مدیر مسئول و صاحب امتیاز: محمد حسین رئیسی _____________________ زیر نطر شورای سردبیری و هیئت تحریریه:علی جعفری، مصطفی نمازیان، محمد زارع ،مجتبی ایزدیان _____________________ همکاران: سجاد آزمند، امین رشیدی، غلامعلی سعادت، محمد دژکام _____________________ مدیر وبلاگ: سید حسین مطلبی پور _____________________ پیام کوتاه: 09176343500 ____________________ ایمیل:mag_1357@yahoo.com
لا اله الّا الله! چی داری می گی پسر؟! چرا می ری تو خاکی؟! اصلاً ولش کن، برگردیم سر موضوع اصلیمون. داشتم می گفتم که فضا خیلی رمانتیک بود و بعضی دخترا گل دستشون بود و ... چند دقیقه ای گذشت تا یه دختر جوون که لباس فرم قرمز تنش بود با یه کلاه گارسُنی – از اینا که کجکی می ذارن رو سرشون- اومد و گفت: چی میل دارییییییید؟ (نمی دونم چرا این ی رو اینقدر کشید! تازه بچه ها می گفتن چون شما ریشو بودید خیلی نکشیده! وگرنه اگه شرایط مهیا باشه قدّ کش تمبون کُردی مش غضنفر خودمون کشش می ده! بچه ها می گفتن حالا که خوبه، یه کم کششش کم شده! تو اوج کشمکش های سیاسی و اون موقع که بعضی ها شعائر دینی رو کش و قوس می دادن و کشمش هم خیلی فروشی نداشت چون اکثرش تبدیل به شراب می شد تا تو پارتی هایی که به سرعت رو به افزایش بودن مصرف بشه و هیچ حزب اللهی نفس کشی هم نمی تونست واکنش نشون یده چون مخالف پیشرفت مملکت شناخته می شد! و بنابراین به خوندن ”امن یجیب المضطر اذا دعاء و یکشف السوء“ بسنده می کرد و خلاصه اون روزا چون کشیدن این نوع «ی» ها در مدّ فعلی اش – اندازه کش تمبون مش غضنفر- کفاف کشش لازم برای آزادی رو نمی داد، گارسنه های بعضاً محترم برات غش هم می کردن! و خوب آدم هم که نمی تونست بی خیال باشه که! خواهر دینی اش بود. مجبور بود بغلش کنه و بلندش کنه و بله دیگه! نتیجه این می شد که با کشیدن هر «ی» ای، یه آقا پسر مودب یه خانم دختر خوب رو بلند می کرد) بر گردیم به جریان خودمون، خلاصه گفت چی میل داریییییید؟ بعد هم یه meno بمون داد تا چیزی که می خواستیم رو از توش انتخاب کنیم. اینکه تقریباً اسم هیچ کدوم از چیزایی رو که تو meno نوشته شده بود رو نشنیده بودم به کنار، حتیتلفظ بعضیاشون رو هم بلد نبودم! ساندویچ رست بیف، پیچمِلْبا، ساین شاین سندی، چری، ناپنیلیتا و ... . بعد از کلی این ور و اون ور شدن و سرخ شدن از خجالت و نگاه کردن به رفیقم که حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم؟! و اینکه باید یه چیزی بگیم که تلفظش رو لااقل بلد باشیم! کلی گشتیم و خدا رو شکر اون آخر لیست دیدیم نوشته tea ! یادمون اومد همون چایی خودمونه! با کلی روحیه گفتیم که حاج خانوم! ما همون چایی خودمون رو می خوریم. خلاصه چایی رو خوردیم و هزار تومن هم پول دادیم و کلی خودمون رو لعنت کردیم که آخه چه مرضی بود که اومدیم اینجا! می رفتیم مسجد دانشگاه، ظهرها بعد از نماز چایی می دن! راحت و مجّانی! ...
غرض اینه که اون شبمون به خیر گذشت ولی آدم فکرش رو که می کنه می بینه وقتی 8 سال فرهنگ مردم رو به سوی سازندگی و مدرنیته کردن از نوع غربیش پیش بردیم و افتخارمون میشه اینکه هرچی می تونیم برج های بلندتری بسازیم و بعد هم 8 سال کشور رو می دیم دست کسی که با چشم های پف کرده از بی خوابی و با چسم خسته تو جلسه هیئت دولت شرکت می کنه چون شب گذشتش تا 2 شب بیدار بوده و داشته فوتبال هلند و سوئد رو نگاه می کرده! ( نوشته های آقای ابطحی، دوست صمیمی و معون پارلمانی آقای خاتمی) و تو دو دوره ریاست جمهوریمون خلق ا... رو با الفاظ بازی می دیم و تازه از پارسال بعد از 11 سال یادمون می یفته که تعریف اصلاحات هنوز درست معلوم نیست و باید تعریف دقیقی از اصلاحات رو ارائه بدیم! و تو این 16 سال انقلاب مردم که برای دین و اسلام و مستضعفین و مبارزه با رفاه و سرمایه داری و لیبرالیسم و ... بود خلاصه کردیم به قیمت گوجه فرنگی! الحق که خیلی سخته یه نفر بلند بشه و بخواد مردم رو برگردونه به اصلشون! هر کس همچنین کاری رو بخواد انجام بده باید عابروش رو بذاره وسط! چون تا جاداره فحشمی خوره! ...