نویسنده مطالب زیر: سیزده 57
وقتی مادر شهید را ضعیفه می خوانیم (2/1) *11*
|
یکشنبه 87 بهمن 27 ساعت 7:23 عصر |

وقتی مادر شهید را ضعیفه می خوانیم .....
به بهانه اولین سالگرد تدفین شهدای گمنام در دانشگاه شیراز
شاید اشاره به آن دوران دیگر این روزها چندان محلی از اِعراب نداشته باشد . روزهایی که دیگر از عروج گفتن بچه گانه به نظر می رسد . روزهایی که اینترنت پر سرعت فضایی برای احساسات ناب باقی نگذاشته و البته روزهایی که شهیدانمان را مرده می خوانیم . ولی من اطمینان دارم که حتی هنوز هم می توان فهمید که چقدر فرق است بین چشمک های دختران و پسران شهرهای دود زده با رقص باد در لا به لای نخل های بی سر اروند و چقدر فرق است بین بوی تند ادکلن فرانسوی دختران بزک کرده خیابان ملاصدرا با بوی نم خاکهای شلمچه بعد از باران عصر گاه پاییزی و چقدر فرق است بین رنگ سرخ ماتیک شیطانکهای بازار ستاره با رنگ سرخ خون جوان روستایی ساده ای که رمل های فکه را سیراب کرد. برای همین هم سرانجام در میان این دو دلی امیدم بر یاس چیره شد و این چنین شدکه شما اکنون این نامه را می خوانید:
جناب آقای دکتر صادقی ، ریاست محترم دانشگاه شیراز ، سلام علیکم
آنچه پیش رودارید دست نوشته های مرقوم شده یکی از هزاران دانشجویی است که در دانشگاه تحت نظارت شما تحصیل می کند و البته اگر به علت ذیغ وقت ناشی از جلسات مهم اداری میل چندانی به مطالعه آن ندارید نیز هیچ اشکالی ندارد ، چرا که بعد از طی کردن بهترین سالهای جوانیم در این دانشگاه و اکنون که به پایان روزهای تحصیل خود در دانشگاه شیراز رسیده ام ترجیح میدهم که اینها را بگویم و بروم تا فردا خود را به خاطر نگفتن این مطالب ملامت نکنم . دقیقا نمی دانم از کجا باید شروع کنم ؟ ولی اجازه دهید برای حسن شروع هم که شده به سالهای دفاع مقدس برگردیم . سالهایی که شاید شما هم مانند بسیاری جوانان بی اسم و رسمی که عاشقانه لباسهای خاکی بسیج را برتن می کردند در جبهه ها حضور داشتید و حتماً با بسیاری از دوستان شهیدتان هم نوا بودید و هم سفره . علی ایّ حال اکنون آنها عند ربهم یرزقون اند و این شما و سایر همرزمان به جای مانده از دفاع مقدس هستید که بایستی احیا گر نام و مرام آن بزرگواران باشید .اتفاقاً سؤال اصلی من نیز در همین مورد است . آقای دکتر! آیا براستی فکر می کنید چنین بوده اید یا نه؟ به زعم بنده مجموعه مدیریتی شما نه تنها احیا گر نام آنها نبوده اند بلکه در راه کسانی که سعی در این کار داشته اند نیز سنگ اندازی کرده اند . جناب آقای دکتر صادقی ! به سالگرد تدفین 5 شهید گمنام در دانشگاه تحت نظارت شما رسیدیم. خوب به یاد دارم قولهایتان را قبل از مراسم خاکسپاری شهداء- که البته انصافاً در آن مراسم همکاری خوبی داشتید - قول هایی که در آنها صحبت از ساختن فضایی فرهنگی و مناسب، با محوریت شهدا ، و بالاتر از آن ساختن مسجدی وسیع در جوار گلزار شهدا بود . اکنون یک سال از آن قول ها می گذرد و دریغ از یک آجر! تا چه رسد به ساختمان. من چه می توانم بگویم جز اینکه دچار روزمرگی شده اید- البته در خوش بنیانه ترین حالت -و آن حرفهایتان را فراموش کرده اید. خودتان به کنار! با نزدیکانتان چه باید بکنیم ؟ براستی فردی نظیر دکتر“ع“ چرا بایستی در پست معاونت شما قرار بگیرد. همان که وقتی با تعدادی از رفقا نزد ایشان رفتیم و عرض کردیم که از شدت سرما بیش از چند دقیقه نمی توان آنجا ایستاد فرمودند که “شهدا در جبهه سختی کشیده اند،
|
کلمات کلیدی : |
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|