سلام .... دانشجویان دانشگاه های شیراز هستیم
از اونایی که کشته مرده ی گفتمان انقلاب و حضرت روح الله هستند .
سربازان ولایتی هستیم که به زعممون هنوز جمهوری اسلامی اون چیزی که انقلاب اسلامی می خواست نشده ،پس هرجا انحرافی ببینیم فریاد می زنیم ، به عبارت بهتر نقد حاکمان بدون نفی حاکمیت ......
_____________________ _____________________
مدیر مسئول و صاحب امتیاز: محمد حسین رئیسی _____________________ زیر نطر شورای سردبیری و هیئت تحریریه:علی جعفری، مصطفی نمازیان، محمد زارع ،مجتبی ایزدیان _____________________ همکاران: سجاد آزمند، امین رشیدی، غلامعلی سعادت، محمد دژکام _____________________ مدیر وبلاگ: سید حسین مطلبی پور _____________________ پیام کوتاه: 09176343500 ____________________ ایمیل:mag_1357@yahoo.com
جریان شناسی : سلسله گفتارهایی در باب تاریخ ایران معاصر
مشروطه ( 2)
در شماره گذشتهسیزده 57 به صورت مقدمه سخنرانی یکی از اساتید محترم و فهیم در حوزه تاریخ اسلام را [که دستی هم بر تاریخ شناسی معاصر دارد ] آوردیمو وعده شد که از شماره آینده به صورت موضوعی در حد وسع خود به تاریخ مشروطه خواهیم پرداخت . مهمترین فراز مطلب ایشان اینگونه بود :
مشروطه؛ اولین حادثه استثنایی بعد از ورود اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم مسألهای که مورد نظرتان قرار گرفته، به همان دلایلی که اشاره کردید، بسیار مهم است؛ یعنی مسأله مشروطیت حقیقتاً درست باز نشده است. بعد از ورود اسلام به ایران، حادثه مشروطیت، یک حادثهی استثنایی است؛ چون اولین بار بود که هم مردم و هم سلطنت مطلقه و حکومت استبدادی ـ که در آن، حاکم و پادشاه، کشور را متعلق به خودش میدانست و مثل یک ملک شخصی با آن رفتار میکرد ـ این را پذیرفته بودند؛ این در آثار بازماندهی از سلاطین و حواشیشان و از تاریخهای ما کاملاً پیداست. مشروطیت، اولین بار این فکر را که مملکت متعلق به مردم است، مردم هم در اینجا حقی دارند و خواست آنها باید تأثیری داشته باشد، مطرح کرد. در طول سالهای متمادی، نهضت مشروطیت، اولین حادثه استثنایی بعد از ورود اسلام است. البته در ورود اسلام هم فضا به کلی تغییر کرد، اما خیلی زمان نگذشت که مجدداً همان شیوههای استبدادیِ گذشته به شکل دیگری در کشور حاکم شد؛ لیکن مشروطیت این را شکست. بنابراین مشروطیت حادثه بسیار مهمی است.
ما انقلاب اسلامی را که یک حادثه عظیم تاریخیِ شکنندهی خیلی از بنیانهای غلطِ کهنِ باقیمانده بود، دیدیم؛ اما به اهمیت حادثه مشروطیت توجه نکردیم. یقیناً اگر آن حادثه نبود، ما امروز نمیتوانستیم چنین کاری را صورت بدهیم و این انقلاب به وجود نمیآمد؛ بنابراین حادثه مشروطیت خیلی مهم است. "
ناطق این سخنرانی مقام معظم رهبری (مدظله ) بودند در جمع برخی محققین تاریخ معاصر ؛ که متاسفانه با نظرات علمی و تحلیل های ایشان در حوزه های مختلف فقط از یک جنبه حکومتی و ولایی نگریسته می شود و نظرات روشنگرانه ایشان به عنوان یک مفسر قرآن و استاد تاریخ اسلام که در سایر عرصه ها نیز مطالعات کاربردی داشته اند مغفول مانده است ( که انشاء الله نیروهای انقلاب باید محققانه در حد وسع خود سایر این جنبه ها را معرفی کنند ) اما در باب مشروطه :
گروههاى اجتماعى فعال در مشروطه را مىتوان به شش طیف تقسیم کرد: اول، توده مردم که به طور عمده شامل طبقات متوسط و فقیر شهرى مىشدند و مهمترین بخش آنان را کسبه و بازاریان و اهل حرف و صنعت تشکیل مىدادند .
دومین گروه اجتماعى، علما و وعاظ و طلاب بودند که با توده مردم و بازاریان پیوندى نزدیک داشتند . در میان علما، نقش مراجع ثلاث (آخوند خراسانى، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا خلیل تهرانى) بسیار برجسته بود، و وعاظ بزرگى چون شیخ مهدى سلطانالمتکلمین و شیخ محمد سلطانالمحققین نقش مهمى در برانگیختن مردم داشتند . یکى از انتقادات به تاریخنگارى مشروطه آن است که محققان به نقش و جایگاه مراجع ثلاث توجه کافى نکرده اند. درحالىکه این جایگاه بهویژه درباره آخوند خراسانى آنقدر برجسته است که مىتوان از وى در مقام رهبر انقلاب مشروطه
یاد کرد .
بعد از پیروزى مشروطه اول، و در جریان مبارزه جدیدى که علیه محمدعلى شاه آغاز شد، علماى فعال در مشروطه به دو گروه اصلى تقسیم شدند . یک گروه از خلع محمدعلى شاه دفاع مىکرد، و گروه دیگر خطر اصلى را از جانب غربگرایان افراطى مىدانست . معروفترین چهره گروه اخیر، شیخ فضلالله نورى است .
سومین گروه، بخشى از کارگزاران دولتى هستند که آنان را "دیوانسالاران غربگرا" مىنامیم . این گروه، اولین منادیان تجددگرایى به سبک غرب در ایران بودند و به عبارت دیگر استخوانبندى اولیه جریانى را تشکیل مىدادند که غربگرایى مىنامیم . این گروه "سرشت دو زیستى" داشتند؛ یعنى هم در حکومتبودند و از مزایاى مادى و اقتدار سیاسى ناشى از تصدى مناصب حکومتى بهره مىبردند، و هم در موضع اپوزیسیون جاى داشتند و منتقدان ساختار سیاسى و اجتماعى به شمار مىرفتند (چیزى شبیه دوم خردادى ها در هشت سال دولت جناب آقای خاتمی) . این "نخبگان دوزیستى" ، هم از الطاف ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه و محمدعلى شاه و احمد شاه برخوردار بودند و به مناصب مهم دولتى دستیافتند و براى انجام ماموریتهاى مهم به خارج اعزام مىشدند و از طریق رشوهها و رانتها به ثروتهاى هنگفت دستیافتند، و هم از موضع اپوزیسیون در جهت تخریب وضع موجود مىکوشیدند و از این طریق وجیهالملة مىشدند .
چهارمین گروه اجتماعى، گروه کمپرادور بود . بزرگترین تجار ایران در آن زمان در زمره این کمپرادورها بودند . این گروه اجتماعى، پیوندى نزدیک با دیوانسالاران غربگرا داشت .
پنجمین گروه اجتماعى مؤثر در انقلاب مشروطه، سران ایلات و عشایر بودند . این گروه نقش مهمى در حوادث مشروطه داشت . باید توجه کنیم که در آن زمان ایلات و عشایر حدود 5/2 میلیون نفر از جمعیت دهمیلیونى ایران را در بر مىگرفتند; یعنى حدود 25 درصد کل جمعیت ؛
ششمین گروه اجتماعى مؤثر در انقلاب مشروطه، روشنفکران بودند . البته روشنفکران جدید به مثابه یک گروه اجتماعى قابل اعتنا در زمان مشروطه هنوز در جامعه ایران پدید نیامده بودند . منظور حلقههاى اولیه روشنفکران ایران است که هنوز وزن و اهمیت اجتماعى قابل اعتنایى نداشتند . فضلا و نویسندگان و کسانى را که در پیرامون مطبوعات و محافل فکرى عصر مشروطه گرد آمدند مىتوان در قالب این گروه اجتماعى تقسیمبندى کرد .
این شش گروه در انقلاب مشروطه مؤثر بودند . با توضیحاتى که درباره خصلت دوزیستى دیوانسالاران غربگرا داده شد معلوم مىشود که چگونه این گروه، در نهایت، گوى سبقت را ربودند . آنان زاییده حکومت قاجار و در متن دستگاه دیوانى آن بودند و اهرمهاى بسیار قوى سیاسى و فرهنگى و اقتصادى را در دست داشتند . البته نقش کانونهاى دسیسهگر استعمار را نیز نباید از نظر دور داشت . عملکرد این کانونها در جهت انتقال قدرت به دیوانسالاران غربگرا و کمپرادورها بود . مهمترین آنها "سازمان ماسونى بیدارى ایران" است که به صورت مخفى فعالیت مىکرد و اعضاى آن با اقداماتى چون به دار کشیدن شیخ فضلالله نورى، ترور سید عبدالله بهبهانى، اقدامات زننده و توهینآمیز علیه آخوند خراسانى، ترور و حذف رجال سیاسى سالم، تشکیل کمیته مجازات و اقدامات مشابه دیگر به تدریج راه را براى تحقق آرمان خود هموار کردند . این آرمان همان اندیشه دیکتاتورى مصلح بود که بنیان نظرى صعود سلطنت پهلوى را تشکیل داد .
این تقسیمبندى به خوبى نشان مىدهد که رویکرد گروههاى مختلف اجتماعى به انقلاب مشروطه از خاستگاه واحدى ناشى نمىشود . مسلما دلیل تمایل توده مردم شهرى از کسبه بازار و صاحبان حرف و نیز روحانیون که نقش رهبرى توده را بر عهده داشتند با وجه تمایل طبقه جدید کمپرادور که پایى در درون کشور و دستى در بیرون داشتند و مورد حمایت کمپانىهاى خارجى بودند و نیز با وجه تمایل طبقه جدید دیوانسالار که هم از مکنت مالى خوبى، به برکتحضور در حاکمیت قاجار، برخوردار بودند و هم از ارتباطات بیرونى کافى بهره مىبردند، فرق داشت .
به همین دلیل بعد از آنکه طبقه جدید دیوانسالار و حامیان آنها قدرت بیشترى پیدا مىکنند پارهاى دیگر از گروههاى اجتماعى، که توده مردم و نیز روحانیان از آن جمله بودند، از روند مشروطه احساس خطر مىکنند و نزاع میان گروههاى اجتماعى درگیر جدى مىشود . مطالعه مطالبات اجتماعى گروهها، و انتظارات هر یک از آنها از مشروطه، نحوه پىگیرى این مطالبات، و نیز مناسبات شکلگرفته میان این گروهها و حاکمیت، مىتواند راهنماى بسیار خوبى براى ارزیابى و درسآموزى از نهضت مشروطه باشد . در این شماره اختصارا به دو گروه از شش گروه اصلی انقلابیون مشروطه اشاره می کنیم و بقیه برای شماره های آتی :
توده مردم
اوّل ، آن بخش از جامعه است که بدنه و بستر عمومی انقلاب مشروطه را تشکیل می داد و از آن می توانیم با عنوان "توده مردم " یاد کنیم . این توده مردم به طور عمده شامل طبقات متوسط و فقیر شھری می شد و مھم ترین و فعال ترین بخش آن را کسبه و بازاریان و اھل حرف و صنعت تشکیل می دادند. البته در برخی مناطق روستایی ، مانند گیلان ، تلاطمھایی رخ داد ولی محور اصلی حرکت مشروطه را طبقه متوسط شھرھای بزرگ شکل می داد. این مردم به طور عمده به وسیلة رؤسا و ریش سفیدان و کدخدایان محلات و اصناف و کلانتران و کدخدایان روستاھا و ایلات و طوایف ھدایت می شدند که تا آن زما ن نقش مؤثری در ساختار اجتماعی ایران داشتند. تجلی این ساختار را در فرمان مشروطه می یابیم آنجا که به طبقات معین ، یعنی شاھزادگان و علما و اعیان و ملاکین و تجار و اصناف، اجازه داده می شود که نمایندگان منتخب خود را برای عضویت در مجلس برگزینند .
علما، وعاظ و طلاب
دومین گروه اجتماعی علما و وعاظ و طلاب هستند که با توده مردم و کسبه و بازاریان پیوند نزدیک داشتند و نقش مهمی در برانگیختن توده مردم ایفا نمودند. در آن دوران علما به عنوان سخنگوی مردم در برابر حکومت شناخته میشدند و اصطلاح "علمای ملت" در مقابل "اولیای دولت" کاربرد فراوان داشت. در میان علما، نقش مراجع ثلاث مقیم عتبات (آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی) بسیار مؤثر بود و وعاظ بزرگی چون شیخ مهدی سلطانالمتکلمین و شیخ محمد سلطانالمحققین نقش مهمی در برانگیختن مردم داشتند. یکی از انتقاداتی که به تاریخنگاری مشروطه میتوان وارد کرد، عدم توجه کافی به جایگاه مراجع ثلاث است. در حالی که این جایگاه، به ویژه نقش آخوند خراسانی، بسیار بزرگ است در حدی که از آخوند خراسانی میتوان به عنوان رهبر انقلاب مشروطه یاد کرد. اگر علمای تهران در جهت مشروطه حرکت میکردند و این حرکت از حمایت مردم برخوردار میشد همه به اعتبار نقش مراجع ثلاث و به ویژه آخوند خراسانی بود .
البته یکی دیگر از مراجع تقلید آن عصر، آقاسید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروةالوثقی)، در ماجرای مشروطه رویه بیطرفی در پیش گرفت. در مورد ایشان نیز باید متذکر شویم که عدم مشارکت وی در انقلاب مشروطه به دلیل بدبینی نسبت به حوادث ایران و ماهیت حرکت مشروطه بود نه به دلیل غیرسیاسی بودن و پرهیز از دخالت در امور سیاسی. ایشان اندکی قبل از فوت آخوندخراسانی فتوای تاریخی خود را صادر کرد و مسلمانان را به جهاد علیه اشغالگران ایتالیایی در لیبی و انگلیسی و روسی در ایران فراخواند و این هجوم استعمار اروپایی را "جنگ صلیبی" نامید. آیتالله یزدی هفت سال پس از آخوند خراسانی زندگی کرد و در این سالها در نجف اشرف مرجعیت مطلق داشت و زمانی که قوای انگلیس بینالنهرین (عراِق) را اشغال کردند فتوای جهاد صادر کرد و فرزند ارشد ایشان، آقاسید محمدیزدی، از رهبران جهاد 1920 عراِق بود .
بعد از پیروزی مشروطه اوّل، و در جریان مبارزه جدیدی که علیه محمدعلی شاه آغاز شد، علمای فعال در مشروطه نیز به دو گروه اصلی تقسیم شدند. یک گروه از خلع محمدعلی شاه دفاع میکرد و گروه دیگر خطر اصلی را از جانب غربگرایان افراطی میدید و نه تنها دلیلی برای مبارزه و خلع محمدعلی شاه نمییافت بلکه حتی حفظ او را ضرور میدانست. معروفترین چهره گروه اخیر شیخ فضلالله نوری است که یکی از علمای درجه اوّل تهران بود و برخلاف تبلیغات شدیدی که در آن زمان و بعدها علیه او صورت گرفت در میان مردم محبوب و خوشنام بود. توجه کنیم که کلنل پیکوت، وابستة نظامی سفارت انگلیس، در گزارش بیوگرافیکی که در سال 1316ِ به لندن ارسال کرده، شیخ فضلالله نوری را چنین توصیف میکند: "بسیار باسواد است. زندگی منزه و فقیرانهای دارد. بسیار مورد احترام است "
در میان علما، کمتر، و وعاظ و طلاب، بیشتر، گروهی نیز وجود داشت که باید از سایر اقشار روحانیت تفکیک شود. این گروه شامل افرادی است که در کسوت روحانیت بودند ولی یا از نظر فکری در صف تجددگرایان غربگرا جای داشتند و یا با این گروه همکاری میکردند و عملکرد ایشان علیه کل روحانیت بود. از این افراد در کسوت علما باید به سید اسدالله خرقانی و شیخ ابراهیم زنجانی اشاره کرد. خرقانی مدتها در بیت آخوند خراسانی از نفوذ فراوان برخوردار بود و از این طریق تأثیر بزرگی بر تحولات مشروطه نهاد. زنجانی در دوران مشروطه اوّل شخصیت مهمی نبود و در زنجان اقامت داشت. او به عنوان نمایندة مجلس اوّل وارد حوادث مشروطه شد و از آن پس به یکی از شخصیتهای مؤثر فکری و سیاسی تجددگرایان غربگرا بدل شد. در میان وعاظ ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ از این گروه بودند و در میان طلاب افراد سرشناس متعددی به این طیف تعلق داشتند که شاخصترین آنها سید حسن تقیزاده است .نکتة مهم، پیوند عمیق این گروه است با دیوانسالاران غربگرا و تجار بزرگ کمپرادور، یعنی دو گروه اجتماعی عمدهای که دربارة آنها توضیح خواهیم داد؛ و نیز با انجمنهای سری فعال در مشروطه
و پس از آن. برای مثال، زنجانی را حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی، از دولتمردان سرشناس عهد قاجار، کشف کرد و برکشید و اولین رسالة زنجانی به کمک نظامالسلطنه تکثیر شد. برخی محققین این رساله را، کهبستانالحق نام دارد، مهمترین رساله سیاسی دوران مشروطه میدانند. ارتباطات نزدیک زنجانی با میرزا مهدیخان غفاریکاشانی (وزیر همایون)، در دوران حکومت وزیر همایون بر زنجان، سبب شد که زنجانی به مجلس اوّل راه یابد. ملکالمتکلمین نیز پیوند نزدیک با این گروه داشت و اولین رساله او به ناممنالخلق الیالحق در زمان اقامت دو ساله وی در بمبئی با پول تجار بزرگ زرتشتی این شهر چاپ شد که اعتراض شدید مسلمانان بمبئی را برانگیخت و به دلیل این اعتراضات ملکالمتکلمین مجبور به ترک هند و بازگشت به ایران شد . .......... ادامه دارد