دخالت کانونهای استعماری در انحرافات مشروطه و مشروطه خواهان
اشاره: این آقای جریان شناس ما یه مدت طولانی بود روزی که باید مطلبش رو می رسوند یا مریض می شد یا اینترنت دم دستش نبود یا یادش رفته بود بنویسه و ... بالاخره خدا لطف کرد و این هفته مطلبش رسید! اگه دیگه تنبلی نکنه قول می دیم که انشاا... ستون جریان شناسی رو دوباره با قوت ادامه بدیم. البته به دلیل تقاضای دوستان از مشروطیت به سرعت خواهیم گذشت (فقط در همین شماره به آن خواهیم پرداخت) و به انقلاب اسلامی ایران خواهیم رسید.
در شماره های گذشته 1357 عرض شد که بررسی فراز و فرود مشروطه به عنوان حرکتی مردمی – دینی برای تاسیس عدالتخانه و پایان دادن به بی عدالتی و رنج مردم ، مقدمه بررسی انقلاب اسلامی است. آسیب شناسی مشروطه و جریان هایی که در آن فعال بوده اند امروز ما را یاری میدهد که از سرنوشت شوم مشروطه خواهان ناآگاه و علمای بزرگی که پشیمانی خود را از همراهی با این حرکت درست که به انحراف کشیده شد ، در انتها ابراز داشتند ، درس بگیریم .
نکته مهم در فراز و فرود مشروطه این است که بسترهای فکری آن زمینهای را فراهم میکند که کانونهای خارجی بتوانند نفوذ کنند. یعنی بدون این بسترهای فکری نفوذ کانونهای خارجی امکانپذیر نیست. مسلم است که اگر بخواهیم انقلاب مشروطه را صرفاً بر اساس جریانهای فکری بررسی کنیم و نقش قدرتهای استعماری را، که بسیار مؤثر بودند در تحولات آن روز، نادیده بگیریم بحث ما بحث ناقصی خواهد بود و به ارائه یک تصویر واقعگرایانه از آنچه بر ما رفت در دوران انقلاب مشروطه، و سرانجام منجر شد به تأسیس سلطنت پهلوی، نخواهد انجامید.
ما در بررسی مرحله اوّل انقلاب مشروطه، که منجر به صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدینشاه شد، مشکل زیادی نداریم. و در واقع میتوان گفت که انقلاب مشروطه انجام شد. مردم به خواستهایشان رسیدند. در آن زمان هم بین علما اختلاف جدّی نمیبینیم. افرادی مثل مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری، افرادی مثل مرحوم آخوند ملا قربانعلی زنجانی، که چهرههای شاخصی بودند که بعدها متهم شدند به ضدیت با مشروطه، از فعالین درجه اوّل نهضت مشروطیت در آن دوراناند. ولی بعد از فوت مظفرالدینشاه و در زمانی که در واقع حکومت مشروطه در ایران مستقر شده، با روی کار آمدن محمدعلی شاه شاهد یک سری تحریکات و توطئهها هستیم که بر علما و روحانیون ما، روشنفکران ما و مجموعه نیروهایی که فعال بودند و سیاسی بودند تأثیر میگذارد و منجر به تشنج در فضای سیاسی جامعه و ستیز و درگیری محمدعلی شاه با مجلس و در نهایت انحلال مجلس میشود و جریان دیگری آغاز میشود که سرانجام با فتح یا «اشغال» تهران، توسط نیروهای شمال و جنوب، نیروهای بختیاری که از جنوب و نیروهای سپهدار تنکابنی که از شمال آمده بودند با حمایتهای مالی مشخص، منجر به پناهندگی محمدعلی شاه به سفارت روسیه میشود. و در واقع انگلیسیها موفق میشوند احمد شاه کودک و صغیر را پادشاه کنند و حکومت ایران را به دست عوامل خودشان بدهند. در دوران احمد شاه بسترها و فضاسازیهای لازم را انجام دهند برای استقرار آن حکومتی که «حکومت دستنشانده» مینامیم. ما حکومت قاجاریه را به عنوان حکومت سنتی میشناسیم مثل حکومت امپراتوری چند هزار ساله چین، مثل حکومت گورکانی هند (تیموریان یا آل بابر که اروپاییها به آنها «مغولان هند» میگویند)، مثل حکومت عثمانی. انگلیسیها در دوران استعماری بهتدریج بساط همه این حکومتها را جمع کردند. این حکومتها «حکومت دستنشانده» نبودند هر چند استعمار در آنها نفوذ کرده بود.
در ایران، به خصوص از دوره مظفرالدینشاه این نفوذ استعمار گسترش پیدا کرد. ولی حکومتی را که انگلیسیها پس از این تمهیدات پس از خلع محمدعلی شاه و در دوره احمد شاه زمینههای استقرار آن را فراهم کردند و در سال 1304 ش. آن را رسماً به عنوان حکومت پهلوی مستقر کردند، حکومتی است که ما آن را در قالب مدلهای کلاسیک حکومتهای دستنشانده یا «دولتهای عروسکی» یا «دولتهای دست ساز» یا «دولتهای مصنوع» میتوانیم تعریف بکنیم و هدف نیز همان بود. برای اینکه ما مدل حکومت رضا شاهی را به عنوان چنین حکومتی بررسی کنیم مستندات و مدارک کافی در اختیار است.
از تمام ابزارهای خودشان هم استفاده کردند از جمله نفوذ در بیوت علما. ما فرضاً میبینیم فردی مثل سید اسدالله خرقانی را به نجف میفرستند و او نبض بیت آخوند خراسانی را به دست میگیرد. آخوند خراسانی یکی از چهار مرجع بزرگ آن زمان بود در کنار آقا شیخ عبدالله مازندرانی و آقا میرزا حسین خلیلی تهرانی و آقا سید کاظم یزدی (صاحب عروه)؛ که در میان آنها مقبولیت و مرجعیت آخوند خراسانی بیشتر بود. آخوند خراسانی را ما میتوانیم به تعبیری رهبر نهضت مشروطیت بدانیم. ولی آنها با فرستادن افرادی مثل سید اسدالله خرقانی بیت آخوند خراسانی را به دست گرفتند. نفوذ خرقانی آنقدر گسترده بوده که به خودش اجازه میداده از سوی آخوند خراسانی نامهنگاری کند و حتی جعلیاتی را از قول آخوند پخش کند. مثلاً، جعلیاتی که علیه مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری پخش شده بود دال بر مرتد یا مفسد بودن ایشان (” نوری مفسد، متابعتش حرام “وغیره) و منسوب بود به آخوند خراسانی و سایر مراجع ثلاث، سرنخ این جعلیات به کانونهای سری برمیگردد که در نجف نفوذ کرده بودند. اگر مجموعه اسناد معاضدالسلطنه پیرنیا را مطالعه کنید، که آقای ایرج افشار با عنوان مبارزه با محمدعلی شاه آن را چاپ کرده، میبینید که این انجمنهای سری تا چه حد در بین طلاب نجف نفوذ و کار کرده بودند. و بعد از مشروطه، زمانی که بر خر مراد سوار میشوند، همین طلاب عرصه را به شدت بر آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی تنگ میکنند. شیخ فضلالله نوری را دار زدند به خاطر اینکه مرحوم آخوند خراسانی در ایران مستقر نشود؛ زیرا پس از فتح تهران مرحوم آخوند میخواست به همراه ابواب جمعیاش حرکت کند و به تهران بیاید که خبر دار زدن مرحوم شیخ فضلالله نوری را میدهند و ایشان به شدت متأثر میشود و از حرکت به تهران منصرف میشود. و بعد فضایی ایجاد میکنند که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی را به شدت منزوی میکنند. مرحوم آقا شیخ عبدالله مازندرانی در نامهای که به حاج محمدعلی تاجر بادامچی تبریزی نوشته مینویسد توسط اینگونه طلاب منحرف یا نفوذی، بر اساس بسترهای فکری تجددگرایی افراطی، فضایی درست کردهاند که من و جناب آخوند به جان خودمان بیمناکیم. یعنی رهبران بزرگ انقلاب مشروطیت چنین پایان غمانگیزی پیدا میکنند و کشور ما هم چنین سرنوشت غمانگیزی پیدا میکند. و در نهایت هم مرحوم آخوند به آن وضع مشکوک فوت میکنند و در واقع احتمال شهادت ایشان خیلی جدّی مطرح است .
در آن زمان روحانیون را به سه گروه تقسیم میکنیم: علما (که شامل مراجع و مجتهدین میشود)، وعاظ و طلاب. در بین علما نفوذ بسیار اندک بود. ما تقریباً دو مجتهد را میشناسیم که با این گروههای تجددگرای افراطی مرتبط بودند. یکی آقا سید اسدالله خرقانی است و دیگری شیخ ابراهیم زنجانی. هر دو قطعاً درجه اجتهاد داشتند و هر دو هم وابسته به انجمنهای سری و محافل ماسونی بودند. این کانونهای سری سید اسدالله خرقانی را به نجف میفرستند و شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان نماینده مجلس اوّل در تهران مستقر میشود.
در بین وعاظ و طلاب نفوذ انجمنهای سری و تجددگرایان افراطی بیشتر است. ما در انقلاب مشروطه وعاظ بزرگی داشتیم مثل مرحوم حاج شیخ مهدی سلطانالمتکلمین که در واقع زبان گویای مراجع ثلاث در انقلاب مشروطیت است. زبان مرحوم آخوند خراسانی است و منبرهای او از موتورهای انقلاب مشروطه است. در تاریخنگاری دوره پهلوی جایگاه تاریخی سلطانالمتکلمین را مصادره کردهاند بهنام میرزا نصرالله بهشتی معروف به ملکالمتکلمین. نفوذ مرحوم سلطانالمتکلمین در حدی است که در مراسم گشایش مجلس اوّل، در مدرسه عالی نظام، او به عنوان نماینده و سخنگوی ملّت، بعد از صدراعظم، سخنرانی میکند. ولی همین نطق ایشان را در بعضی تواریخ مشروطه بهنام میرزا نصرالله بهشتی ملکالمتکلمین ثبت کردهاند در حالیکه ما امروزه میدانیم که ملکالمتکلمین بابی ازلی بوده و فردی بدنام و مشهور به فساد مالی بوده است. ملکالمتکلمین آدم سالمی نبود. وابسته به کانونهای معینی بود. به هند رفت و قرار بود روزنامه حبلالمتین را او منتشر کند. ولی مقالهای موهن منتشر کرد که منجر به شورش مسلمانان بمبئی علیه او شد و مجبور به فرار از هند و بازگشت به ایران شد. سید جمال واعظ و ملکالمتکلمین هر دو بابی ازلی بودند ولی در تحریف تاریخ مشروطه اینها را جایگزین وعاظ متنفذی مانند شیخ مهدی سلطانالمتکلمین و شیخ محمد سلطانالمحققین کردند.
در شماره های آینده جایگاه انقلاب اسلامی ایران در جهان معاصر و ایران آن روز را بررسی خواهیم کرد و انشاء الله در پایان از این مرور حوادث و علت ها به نقطه ای برسیم که آسیب شناسی این دوران و کسب این تجربه ها که خون ها و اموال و هستی های زیادی بر پای آن نابود شده است ، به کار امروز ما بخورد . دیگر شیخ فضل الهی را به دار نکشیم و عالمی مجاهد را دستان قلدری قزاق رها نکنیم و فرومایگان و علمای فاسد حقیر که در واقع عالم نیستند و گرگی در لباس میشند ، بر مسند ننشانیم .
تاریخ را از این زاویه خواندن و مباحثه کردن و عبرت گرفتن ، عبادت است و شامل ندای الهی ” اولو الابصار و صاحبان بصیرت“ گردیدن . انشاء الله
|